شماره 14 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 14





  • چو خورشيد شد زرد لشـكر براند
    چو شب نيم بگذشـت و تاريك شد
    همـه دشت زيشان پر از خفته ديد
    چو آمد سپـهـبد بـه بالين كرد
    برآهخـت شـمـشير و اندرنهاد
    همه دشت زيشان سر و دست شد
    بي اندازه زيشان گرفـتار شد
    همـه بومـهاشان بـه تاراج داد
    چنان شد كه دينار بر سر به تشت
    بـه دينار او كس نـكردي نـگاه
    ز مردي نكردي بدان جنـگ فـخر
    بـفرمود كاسـپان بـه نيرو كنيد
    چو آسوده گرديد يكـسر بـه بزم
    دليران بـه خوردن نـهادند سر پرانديشـه رزم شد اردشير
    پرانديشـه رزم شد اردشير



  • كـسي را كـه نابردني بد بـماند
    جـهاندار با كرد نزديك شد
    يكايك دل لشـكر آشفـتـه ديد
    عـنان باره تيزتـگ را سـپرد
    گيا را ز خون بر سر افـسر نـهاد
    ز انـبوه كشته زمين گسـت شد
    سـترگي و نابـخردي خوار شد
    سـپـه را همـه بدره و تاج داد
    اگر پير مردي ببردي بـه دشـت
    ز نيك اخـتر و بـخـت وز داد شاه
    گرازان بيامد بـه شهر صـطـخر
    سـليح سواران بي آهو كـنيد
    كـه زود آيد انديشـه روز رزم
    چو آسوده شد كردگاه و كـمر چو اين داستان بـشـنوي يادگير
    چو اين داستان بـشـنوي يادگير


/ 675