شماره 14 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 14





  • برانوش چون پاسـخ نامـه ديد
    بـفرمود تا نامداران روم
    درم بار كردند خروار شـسـت
    ز دينار گـنـجي ز بـهر نـار
    هـمـه مـهـتران نزد شاه آمدند
    چو دينار پيشـش فرو ريخـتـند
    بـبـخـشود و شاپور و بنواختـشان
    برانوش را گـفـت كز شـهر روم
    بـه ايران زمين آنـچ بد شارسـتان
    عوض خواهم آن را كه ويران شدسـت
    برانوش گـفـتا چـه بايد بـگوي
    چـنين داد پاسـخ گرانـمايه شاه
    ز دينار رومي بـه سالي سـه بار
    دگر آنـك باشد نـصيبين مرا
    برانوش گـفـتا كـه ايران تراسـت
    پذيرفـتـم اين مايه ور باژ و ساو
    نوشـتـند عـهدي ز شاپور شاه
    مـگر با سزاواري و خرمي
    ازان پـس گـسي كرد و بنواختـشان
    چو ايشان برفـتـند لـشـكر براند
    هـمي رفـت شادان به اصطخر پارس
    چو اندر نـصيبين خـبر يافـتـند
    كـه ما را نـبايد كـه شاپور شاه
    كـه دين مـسيحا ندارد درسـت
    چو آيد ز ما برنـگيرد سـخـن
    زبردسـت شد مردم زيردسـت
    چو آگاهي آمد بـه شاپور شاه
    ز دين مـسيحا برآشـفـت شاه
    هـمي گفـت پيغمـبري كش جهود
    برفـتـند لـشـكر بـه كردار گرد
    بـه يك هفتـه آنجا همي جنـگ بود
    بـكـشـتـند زيشان فراوان سران
    هـمـه خواسـتـند آن زمان زينهار
    بـبـخـشيدشان نامـبردار شاه
    بـه هر كـشوري نامداري گرفـت
    هـمي خواندنديش پيروز شاه
    كـنيزك كـه او را رهانيده بود
    دلـفروزو فرخ پيش نام كرد
    هـمان باغـبان را بـسي خواستـه
    هـمي بود قيصر بـه زندان و بـند
    بـه روم اندرون هرچ بودش ز گـنـج
    بياورد و يكـسر بـه شاپور داد
    سرانـجام در بـند و زندان بـمرد
    بـه رومـش فرسـتاد شاپور شاه
    چـنين گفـت كاينـسـت فرجام ما
    يكي را همـه زفـتي و ابلـهيسـت
    برين و بران روز هـم بـگذرد
    بـه تـخـت كيان اندر آورد پاي
    وزان پـس بر كـشور خوزيان
    ز بـهر اسيران يكي شـهر كرد
    كـجا خرم آباد بد نام شـهر
    كـسي را كـه از پيش ببريد دسـت
    بر و بوم او يكـسر او را بدي
    يكي شارسـتان كرد ديگر بـه شام
    بـه اهواز كرد آن سيم شارسـتان كـنام اسيرانـش كردند نام
    كـنام اسيرانـش كردند نام



  • ز شادي دل پاك تـن بردميد
    برفـتـند صد مرد زان مرز و بوم
    هـم از گوهر و جامه بر نـشـسـت
    فراز آمد از هر سوي سي هزار
    برهـنـه سر و بي كـلاه آمدند
    بـگـسـترده زر كـهـن بيخـتـند
    بـه خوبي بر اندازه بنـشاخـتـشان
    بيامد بـسي مرد بيداد و شوم
    كـنون گشـت يكـسر همه خارستان
    كـنام پـلـنـگان و شيران شدست
    چو زنـهار دادي مـه بر تاب روي
    چو خواهي كه يكسر ببخشـم گـناه
    هـمي داد بايد هزاران هزار
    چو خواهي كـه كوتـه شود كين مرا
    نـصيبين و دشـت دليران تراسـت
    كـه با كين و خـشـمـت نداريم تاو
    كزان پـس نراند ز ايران سـپاه
    كـجا روم را زو نيايد كـمي
    سر از نامداران برافراخـتـشان
    جـهان آفرين را فراوان بـخواند
    كـه اصـطـخر بد بر زمين فخر پارس
    هـمـه جـنـگ را تيز بشتافـتـند
    نـصيبين بـگيرد بيارد سـپاه
    همش كيش زردشت و زند است و است
    نـخواهيم اسـتا و دين كـهـن
    بـه كين مرد شهري به زين برنشست
    كـه اندر نـصيبين ندادند راه
    سـپاهي فرسـتاد بي مر بـه راه
    كـشد دين او را نـشايد سـتود
    سواران و شيران روز نـبرد
    دران شـهر از جنـگ بس تـنـگ بود
    نـهادند بر زنده بـند گران
    نوشـتـند نامـه بر شـهريار
    بـفرمود تا بازگردد سـپاه
    هـمان بر جـهان كامـگاري گرفـت
    هـمي بود يك چـند با تاج و گاه
    بدان كامـگاري رسانيده بود
    ز خوبان مر او را دلارام كرد
    بداد و گـسي كردش آراسـتـه
    بـه زاري و خواري و زخـم كـمـند
    فراز آوريده ز هر سو بـه رنـج
    هـمي بود يك چـند لـب پر ز باد
    كـلاه كيي ديگري را سـپرد
    بـه تابوت وز مـشـك بر سر كـلاه
    ندانـم كـجا باشد آرام ما
    يكي با خردمـندي و فرهيسـت
    خـنـگ آنـك گيتي بـه بد نسـپرد
    هـمي بود چـندي جـهان كدخداي
    فرسـتاد بـسيار سود و زيان
    جـهان را ازان بوم پر بـهر كرد
    وزان بوم خرم كرا بود بـهر
    بدين مرز بوديش جاي نـشـسـت
    سر سال نو خـلـعـتي بـسـتدي
    كـه پيروز شاپور كردش بـه نام
    بدو اندرون كاخ و بيمارسـتان اسير اندرو يافـتي خواب و كام
    اسير اندرو يافـتي خواب و كام


/ 675