شماره 11 - شاهنامه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 11





  • پـس آگاهي آمد بـه بـهرام گور
    پدرت آن سرافراز شاهان بـمرد
    يكي مرد بر گاه بـنـشاندند
    بـخوردند سوگـند يكـسر سپاه
    كـه بـهرام فرزند او همچو اوست
    چو بشـنيد بـهرام رخ را بكـند
    برآمد دو هفـتـه ز شـهر يمـن
    چو يك ماه بنشست با سوك شاه
    برفتـند نـعـمان و مـنذر بهم
    هـمـه زار و با شاه گريان شدند
    زبان برگـشادند زان پـس ز بـند
    هـمـه در جـهان خاك را آمديم
    بـميرد كـسي كو ز مادر بزاد
    بـه مـنذر چنين گفت بهرام گور
    ازين تخمـه گر نام شاهنشـهي
    ز دشـت سواران برآرند خاك
    پرانديشـه باشيد و ياري كـنيد
    ز بـهرام بشـنيد مـنذر سخـن
    چـنين گفـت كاين روزگار منست
    تو بر تخت بنـشين و نـظاره باش
    هـمـه نامداران برين هم سخـن
    ز پيش جهانـجوي برخاسـتـند
    بـفرمود مـنذر بـه نعمان كه رو
    ز شيبان و از قيسيان ده هزار
    مـن ايرانيان را نـمايم كـه شاه
    بياورد نـعـمان سـپاهي گران
    بـفرمود تا تاخـتـنـها برند
    ره شورسـتان تا در طيسـفون
    زن و كودك و مرد بردند اسير
    پر از غارت و سوختن شد جـهان
    پـس آگاهي آمد به روم و به چين
    كـه شد تخت ايران ز خسرو تهي
    همـه تاخـتـن را بياراستـند
    چو از تخم شاهنشهان كس نـبود به ايران همي هركسي دست آخت
    به ايران همي هركسي دست آخت



  • كـه از چرخ شد تخـت را آب شور
    بـه مرد و همه نام شاهي بـبرد
    به شاهي همي خسروش خواندند
    كزان تخمـه هرگز نـخواهيم شاه
    از آب پدر يافت او مـغز و پوسـت
    ز مرگ پدر شد دلش مستـمـند
    خروشيدن كودك و مرد و زن
    سر ماه نو را بياراسـت گاه
    هـمـه تازيان يمـن بيش و كم
    ابي آتـش از درد بريان شدند
    كـه اي پرهـنر شـهريار بلـند
    نـه جوياي ترياك را آمديم
    زهـش چون ستم بينم و مرگ داد
    كـه اكنون چو شد روز ما تار و تور
    گسسـتـه شود بگسلد فرهي
    شود جاي بر تازيان بر مـغاك
    بـه مرگ پدر سوگواري كـنيد
    بـه مردي يكي پاسخ افگند بـن
    برين دشـت روز شكار منسـت
    همـه سالـه با تاج و با ياره باش
    كـه نـعـمان و منذر فگندند بن
    همـه تاخـتـن را بياراستـند
    يكي لـشـكري ساز شيران نو
    فرازآر گرد از در كارزار
    كدامـسـت با تاج و گنج و سپاه
    هـمـه تيغ داران و نيزه وران
    هـمـه روي كشور به پي بسپرند
    زمين خيره شد زير نـعـل اندرون
    كـس آن رنجـها را نبد دستـگير
    چو بيكار شد تخت شاهنـشـهان
    بـه ترك و به هند و به مكران زمين
    كـسي نيست زيباي شاهنشهي
    بـه بيدادي از جاي برخاسـتـند
    كـه يارسـت تخت كيي را بسود بـه شاهنشهي تيز گردن فراخت
    بـه شاهنشهي تيز گردن فراخت


/ 675