شماره 22 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 22





  • بياسود در مرو بـهرام گور
    ز تيزي روانـش مدارا گزيد
    بـه يك روز و يك شب به آموي شد
    بيامد ز آموي يك پاس شـب
    چو خورشيد روي هوا كرد زرد
    زمانـه شد از گرد چون پر چرغ
    هـمـه لـشـكر ترك بر هم زدند
    سـتاره هـمي دامـن ماه جست
    ز تركان هرانكـس كـه بد پيش رو
    هـمـه پيش بـهرام رفتـند خوار
    كـه شاها ردا و بـلـند اخـترا
    گر ايدونـك خاقان گنهكار گـشـت
    بـه دستـت گرفـتار شد بي گمان
    تو خون سر بيگـناهان مريز
    گر از ما همي باژ خواهي رواسـت
    هـمـه مرد و زن بـندگان توايم
    دل شاه بـهرام زيشان بـسوخـت
    ز خون ريختن دست گردان ببسـت
    چو مـهر جـهاندار پيوسـتـه شد
    بر شاه شد مـهـتر مـهـتران
    ازين كار چون كام او شد روا
    چو برگـشـت و آمد به شـهر فرب
    برآسود يك هفتـه لـشـكر نراند
    برآورد ميلي ز سـنـگ و ز گـج
    نـباشد گذر جز بـه فرمان شاه
    بـه لـشـكر يكي مرد بد شمر نام
    مر او را بـه توران زمين شاه كرد هـمان تاج زرينـش بر سر نـهاد
    هـمان تاج زرينـش بر سر نـهاد



  • چو آسوده شد شاه و جنگي سـتور
    دلـش راي رزم بـخارا گزيد
    ز نـخـچير و بازي جهانـجوي شد
    گذر كرد بر آب و ريگ فرب
    بينداخـت پيراهـن لاژورد
    جهانـجوي بگذشـت بر ماي و مرغ
    بـه بوم و به دشت آتـش اندر زدند
    پدر بر پـسر بر همي راه جـسـت
    ز پيران و خـنـجرگزاران تو
    پياده پر از خون دل خاكـسار
    بر آزادگان جـهان مـهـترا
    ز عـهد جـهاندار بيزار گـشـت
    چو بشكسـت پيمان شاه جـهان
    نـه خوب آيد از نامداران سـتيز
    سر بيگـناهان بريدن چراسـت
    بـه رزم اندر افـگـندگان توايم
    به دست خرد چشم خشمش بدوخت
    پرانديشـه شد شاه يزدان پرسـت
    دل مرد آشفتـه آهـسـتـه شد
    بـپذرفـت هر سال باژ گران
    ابا باژ بـسـتد ز تركان نوا
    پر از رنـگ رخسار و پرخـنده لـب
    ز چين مهتران را همـه پيش خواند
    كـه كـس را به ايران ز ترك و خلج
    هـمان نيز جيحون ميانجي بـه راه
    خردمـند و با گوهر و راي و كام
    سر تـخـت او افـسر ماه كرد همـه شـهر توران بدو گشت شاد
    همـه شـهر توران بدو گشت شاد


/ 675