شماره 8 - شاهنامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شاهنامه - نسخه متنی

ابوالقاسم فردوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شماره 8





  • وزين روي بنشسـت بـهرام گرد
    سپهـبد بـپرسيد زان سركشان
    فرسـتيد هركس كه داريد خويش
    گريشان بيايند وفرمان كـنـند
    سـپـه ماند از بردع واردبيل
    ازيشان برزم اندرون نيسـت باك
    شـنيدند گردنكـشان اين سخن
    زلـشـكر گزيدند مردي دبير
    بيامد گوي با دلي پر ز راز
    بگفـت آنـچ بشنيد زان مهتران
    از ايرانيان پاسـخ ايدون شـنيد
    يكي مازخـسرو نـگرديم باز
    مـباشيد ايمـن بران رزمـگاه
    چو پاسخ شنيد آن فرسـتاده مرد همـه لشكرآتـش برافروختـند
    همـه لشكرآتـش برافروختـند



  • بزرگان برفـتـند با او وخرد
    كـه آمد زخويشان شما را نشان
    كـه باشند يكدل به گفتار وكيش
    بـه پيمان روان را گروگان كنـند
    از ارمـنيه نيز بي مرد وخيل
    چه مردان بردع چه يك مشت خاك
    كـه بـهرام جنـگ آور افگند بن
    سـخـن گوي و دانـنده ويادگير
    هـمي بود پويان شـب ديرياز
    ازان نامداران وكـنداوران
    كـه تا رزم لـشـكر نيايد پديد
    بـترسيم كين كارگردد دراز
    كـه خسرو شبيخون كند با سپاه
    سوي لشكر پهـلوان شد چو گرد بـهر جاي شمعي همي سوختند
    بـهر جاي شمعي همي سوختند


/ 675