شماره 30 - شاهنامه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
شماره 30
بيامد بـه نزديك چوبينـه مرد
چو مرد جهانجوي نامه بـخواند
ازان نامه ها ساز رفتن گرفـت
برفـتـند پيران به نزديك اوي
همي گفت هركس كز ايدر مرو
اگر خسرو آيد بـه ايران زمين
برين تخت شاهي مخور زينهار
نيامد سـخـنـها برو كارگر
هـمي تاخـت تا آذر آبادگان
سـپاه اندر آمد بتنگ سـپاه
چنين گفت پس مهتر كينه خواه
ببينـم كه رومي سواران كيند
همه برنشستند گردان براسپ
بديدار آن لشـكر كينـه خواه
چولـشـكر بديدند باز آمدند
كـه اين بي كرانه يكي لشكرند
وزان روي رومي سواران شاه
ببستـند بر پيش خسرو ميان بدان كار همداستان گشت شاه
بدان كار همداستان گشت شاه
شـنيده سخنـها همه يادكرد
هوارا بـخواند وخرد را براند
بـماندند ايرانيان درشگفـت
چوديدند كردار تاريك اوي
زرفتـن كهـن گردد اين روز نو
نبيني مگر گرز و شمشير كين
هـمي خيره بـفريبدت روزگار
بـفرمود تا رفـت لشـكر بدر
سـپاهي دلاور ز آزادگان
ببسـتـند بر مور و بر پشه راه
كه من كرد خواهم به لشكر نگاه
سـپاهي كدامند و گردان كيند
يلان سينه و مهتر ايزد گشسپ
گرانـمايگان برگرفـتـند راه
بـه نزديك مـهـتر فراز آمدند
ز انديشـه ما هـمي بـگذرند
برفـتـند پويان بدان بارگاه
كـه ما جنـگ جوييم زايرانيان كزو آرزو خواست رومي سـپاه
كزو آرزو خواست رومي سـپاه