حكايت مفلسى كه عاشق شاه مصر شد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت مفلسى كه عاشق شاه مصر شد





  • گفت اى سگ در جوالت كرده خوش
    نفس تو هم احول و هم اعورست
    گر كسى بستايدت اما دروغ
    نيست روى آن كه اين سگ به شود
    بود در اول همه بي حاصلى
    بود در اوسط همه بيگانگى
    بود در آخر كه پيرى بود كار
    با چنين عمرى به جهل آراسته
    چون ز اول تا به آخر غافليست
    بنده دارد در جهان اين سگ بسى
    با وجود نفس بودن ناخوش است
    گه به دوزخ در سعير شهوتست
    دوزخ الحق زان خوش است و دل پذير صد هزاران دل بمرد از غم همى
    صد هزاران دل بمرد از غم همى



  • هم چو خاكى پاى مالت كرده خوش
    هم سگ و هم كاهل و هم كافرست
    از دروغى نفس تو گيرد فروغ
    كز دروغى اين چنين فربه شود
    كودكى و بي دلى و غافلى
    وز جوانى شعبه ى ديوانگى
    جان خرف درمانده تن گشته نزار
    كى شود اين نفس سگ پيراسته
    حاصل ما لاجرم بي حاصليست
    بندگى سگ كند آخر كسى
    زانك نفست دوزخى پر آتش است
    گاه در وى زمهرير نخوتست
    كو دو مغزست آتش است و زمهرير وين سگ كافر نمي ميرد دمى
    وين سگ كافر نمي ميرد دمى


/ 333