حكايت دردمندى كه از مرگ دوستش پيش شبلى گريه ميكرد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت دردمندى كه از مرگ دوستش پيش شبلى گريه ميكرد





  • دردمندى پيش شبلى مي گريست
    گفت شيخا دوستى بود آن من
    دى بمرد و من بمردم از غمش
    شيخ گفتا چون دلت بي خويش ازينست
    دوستى ديگر گزين اى يار تو
    دوستى كز مرگ نقصان آورد
    هرك شد در عشق صورت مبتلا زودش آن صورت شود بيرون ز دست
    زودش آن صورت شود بيرون ز دست



  • شيخ پرسيدش كه اين گريه ز چيست
    از جمالش تازه بودى جان من
    شد جهان بر من سياه از ماتمش
    اين چه غم باشد، سزايت بيش از ينست
    كو نميرد تا نميرى زار تو
    دوستى او غم جان آورد
    هم از آن صورت فتد در صد بلا و او از آن حيرت كند در خون نشست
    و او از آن حيرت كند در خون نشست


/ 333