زود در هيزم فتد آتش همى مرغ و هيزم هر دو چون اخگر شوند چون نماند ذره اى اخگر پديد آتش آن هيزم چو خاكستر كند هيچ كس را در جهان اين اوفتاد گر چو ققنس عمر بسيارت دهند سالها در ناله و در درد بود در همه آفاق پيوندى نداشت آخر الامرش اجل چون ياد داد تا بدانى تو كه از چنگ اجل در همه آفاق كس بي مرگ نيست مرگ اگر چه بس درشت و ظالمستگرچه ما را كار بسيار اوفتاد گرچه ما را كار بسيار اوفتاد
پس بسوزد هيزمش خوش خوش همى بعد از اخگر نيز خاكستر شوند ققنسى آيد ز خاكستر پديد از ميان ققنس بچه سر بركند كو پس از مردن بزايد نابزاد هم بميرى هم بسى كارت دهند بي ولد، بي جفت، فردى فرد بود محنت جفتى و فرزندى نداشت آمد و خاكسترش بر باد داد كس نخواهد برد جان چند از حيل وين عجايب بين كه كس را برگ نيست گردن آنرا نرم كردن لازمستسخت تر از جمله، اين كار اوفتاد سخت تر از جمله، اين كار اوفتاد