حكايت خسروى كه به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرايش زندانيان توجه كرد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت خسروى كه به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرايش زندانيان توجه كرد





  • آن همه در ناز خود گم بوده اند
    اهل زندانند سرگردان شده
    گاه دست و گاه سر درباخته
    منتظر بنشسته، نه كار و نه بار
    لاجرم گلشن شد اين زندان مرا كار ره بينان بفرمان رفتن است
    كار ره بينان بفرمان رفتن است



  • در غرور خود فرو آسوده اند
    زير حكم و قهر من حيران شده
    گاه خشك و گاه تر درباخته
    تاروند از چاه و زندان سوى دار
    گه من ايشان را و گه ايشان مرا لاجرم شه را به زندان رفتن است
    لاجرم شه را به زندان رفتن است


/ 333