بود در كاريز بي سرمايه اى رفت سوى آسيا و خوش بخفت گرگ آن خر را بدريد و بخورد هر دو تن مي آمدند از ره دوان قصه پيش مير برگفتند راست مير گفتا هرك گرگ يك تنه بى شك اين تاوان برو باشد درست با رب اين تاوان چه نيكو مي كند بر زنان مصر چون حالت بگشت چه عجب باشد كه بر ديوانه اى تا در آن حالت شود بي خويش اوجمله زو گويد، بدو گويد همه جمله زو گويد، بدو گويد همه
عاريت بستد خر از همسايه اى چون بخفت آن مرد حالى خر برفت روز ديگر بود تاوان خواست مرد تا بنزد مير كاريز آن زمان زو بپرسيدند كين تاوان كراست سردهد در دشت صحرا گرسنه هردو را تاوان ازو بايست جست هيچ تاوان نيست هرچ او مي كند زانك مخلوقى به ديشان برگذشت حالتى تابد ز دولت خانه اى ننگرد هيچ از پس و از پيش اوجمله زو جويد، بدو جويد همه جمله زو جويد، بدو جويد همه