حكايت مستى كه مست ديگر را بر مستى ملامت ميكرد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت مستى كه مست ديگر را بر مستى ملامت ميكرد





  • بود مستى سخت لايعقل، خراب
    درد وصاف از بس كه در هم خورده بود
    هوشيارى را گرفت از وى ملال
    برگرفتش تا برد با جاى خويش
    مست ديگر هر زمان با هر كسى
    مست اول، آنك بود اندر جوال
    گفت اى مدبر دو كم بايست خورد
    آن او مي ديد، آن خويش نه
    عيب بين زانى كه تو عاشق نه گر ز عشق اندك ار مي ديديى
    گر ز عشق اندك ار مي ديديى



  • آب كارش برده كلى كار آب
    از خرابى پا و سر گم كرده بود
    پس نشاند آن مست را اندر جوال
    آمدش مستى دگر در راه پيش
    مي شد و مى كرد بد مستى بسى
    چون بديد آن مست را بس تيره حال
    تا چو من مي رفتى و آزاد و فرد
    هست حال ما همه زين بيش نه
    لاجرم اين شيوه را لايق نه عيبها جمله هنر مي ديديى
    عيبها جمله هنر مي ديديى


/ 333