حكايت محمود كه براى فتح غزنين نذر كرد غنايم را به درويشان بدهد
حق چو نصرت داد و كارت كرد راست عاقبت محمود كرد آن زر نار ديگرى گفت اى به حضرت برده راه گر بگويي، چون بدين سودا دريم پيش شاهان تحفه اى بايد نفيس گفت اى سايل اگر فرمان برى هرچ تو زينجا برى كانجا بود علم هست آنجايگه و اسرار هست سوز جان و درد دل مي بر بسى گر برآيد از سردردى يك آه جايگاه خاص مغز جان تستآه اگر از جاى خاص آيد پديد آه اگر از جاى خاص آيد پديد
او بكرد آن خود، آن تو كجاست عاقبت محمود داشت آن شهريار چه بضاعت رايج است آن جايگاه آنچ رايج تر بود آنجابريم مردم بى تحفه نبود جز خسيس آنچ آنجا آن نيابند آن برى بردن آن بر تو كى زيبا بود طاعت روحانيون بسيار هست زانك اين آنجا نشان ندهد كسى مي برد بوى جگر تا پيش گاه قشر جانت نفس نافرمان تستمرد را حالى خلاص آيد پديد مرد را حالى خلاص آيد پديد