حكايت محمود و ديوانه ى ويرانه نشين - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت محمود و ديوانه ى ويرانه نشين





  • شد مگر محمود در ويرانه اى
    سر فرو برده به اندوهى كه داشت
    شاه را چون ديد، گفتش دورباش
    تو نه اى شاهي، كه تو دون همتى
    گفت محمودم، مرا كافر مگوى
    گفت اگر مي دانيى اى بي خبر نيستى خاكستر و خاكت تمام
    نيستى خاكستر و خاكت تمام



  • ديد آنجا بي دلى ديوانه اى
    پشت زير بار آن كوهى كه داشت
    ورنه بر جانت زنم صد دور باش
    در خداى خويش كافر نعمتى
    يك سخن با من بگو، ديگر مگوى
    كز كه دور افتاده اى زير و زبر جمله آتش ريزيى بر سر مدام
    جمله آتش ريزيى بر سر مدام


/ 333