عقيده ى ديوانه اى درباره ى عالم
گفت آن ديوانه را مردى عزيز گفت هست اين عالم پر نام و ننگ گر به دست اين نخل مي مالد يكى چون همه مومست و چيزى نيز نيست چون يكى باشد همه، نبود دوى
چون يكى باشد همه، نبود دوى
چيست عالم، شرح ده اين مايه چيز همچو نخلى بسته از صد گونه رنگ آن همه يك موم گردد بي شكى رو كه چندان رنگ جز يك چيز نيست نه منى برخيزد اينجا نه توى
نه منى برخيزد اينجا نه توى