حكايت شيخ نصر آباد كه پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران مي كرد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت شيخ نصر آباد كه پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران مي كرد





  • شيخ نصرآباد را بگرفت درد
    بعد از آن موى سپيد و تن نزار
    دل دلش تابى و در جانش تفى
    آمده نه از سر دعوى و لاف
    گفت گفتم اى بزرگ روزگار
    كرده اى چندين حج و بس سرورى
    اين چنين كار از سر خامى بود
    وين كدامين شيخ كرد، اين راه كيست
    شيخ گفتا كار من سخت اوفتاد
    شد ازين آتش مرا خرمن بباد
    گشته اى كاليو كار خويش من
    چون درآيد اين چنين آتش به جان
    تا گرفتار چنين كار آمدم ذره اى گر حيرتت آيد پديد
    ذره اى گر حيرتت آيد پديد



  • كرد چل حج بر توكل اينت مرد
    برهنه ديدش كسى با يك از ار
    بسته زنارى و بگشاده كفى
    گرد آتش گاه گبرى در طواف
    اين چه كار تست آخر شرم دار
    حاصل آن جمله آمد كافرى
    اهل دل را از تو بدنامى بود
    مي ندانى اين كه آتش گاه كيست
    آتشم در خانه و رخت اوفتاد
    داد كلى نام و ننگ من بباد
    من ندانم حيله اى زين بيش من
    كى گذارد نام و ننگم يك زمان
    ازكنشت و كعبه بي زار آمدم همچو من صد حسرتت آيد پديد
    همچو من صد حسرتت آيد پديد


/ 333