حكايت رفتن مصطفى بسوى غار و خفتن على در بسترش - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت رفتن مصطفى بسوى غار و خفتن على در بسترش





  • گر على بود و اگر صديق بود
    چون بسوى غار مي شد مصطفا
    كرد جان خويشتن حيدر نار
    پيش يار غار، صديق جهان
    هر دو جان بازان راه او شدند
    تو تعصب كن كه ايشان مردوار
    گر تو هستى مرد اين يا مرد آن
    همچو ايشان جان فشانى پيشه گير
    تو على دانى و بوبكر اى پسر
    تو رها كن سر به مهر اين واقعه
    او نه يك زن بود او صد مرد بود بود دايم غرق نور حق شده
    بود دايم غرق نور حق شده



  • جان هر يك غرقه ى تحقيق بود
    خفت آن شب بر فراشش مرتضا
    تابماند جان آن صدر كبار
    هم براى جان او در باخت جان
    جان فشانان در پناه او شدند
    هر دو جان كردند بر جانان نار
    كو ترا يا درد اين يا درد آن
    يا خموش و ترك اين انديشه گير
    وز خداى عقل و جانى بي خبر
    مرد حق شو روز و شب چون رابعه
    از قدم تا فرق عين درد بود از فضولى رسته، مستغرق شده
    از فضولى رسته، مستغرق شده


/ 333