حكايت يعقوب و فراق يوسف - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت يعقوب و فراق يوسف





  • چون جدا افتاد يوسف از پدر
    موج مي زد بحر خون از ديدگانش
    جبرئيل آمد هرگز گرد گر
    محو گردانيم نامت بعد ازين
    چون درآمد امرش از حق آن زمان
    گرچه نام يوسفش بودى نديم
    ديد يوسف را شبى در خواب پيش
    يادش آمد آنچ حق فرموده بود
    لكن از بى طاقتى از جان پاك
    چون ز خواب خوش بجنبيد او ز جاى
    گر نراندى نام يوسف بر زفان
    در ميان آه تو دانم كه بود عقل را زين كار سودا مي كند
    عقل را زين كار سودا مي كند



  • گشت يعقوب از فراقش بي بصر
    نام يوسف مانده دايم در زفانش
    بر زفان تو كند يوسف گذر
    از ميان انبيا و مرسلين
    گشت محوش نام يوسف از زفان
    نام او در جان خود گشتى مقيم
    خواست تا او را بخواند سوى خويش
    تن زد آن سرگشته ى فرسوده زود
    بركشيد آهى به غايت دردناك
    جبرئيل آمد كه مي گويد خداى
    ليك آهى بركشيدى آن زمان
    در حقيقت توبه بشكستى چه سود عشق بازى بين كه با ما مي كند
    عشق بازى بين كه با ما مي كند


/ 333