بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت بايزيد بسطامى





  • شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد
    يكى طشت خاكسترش بي خبر
    همى گفت شوليده دستار و موى
    كه اى نفس من در خور آتشم
    بزرگان نكردند در خود نگاه
    بزرگى به ناموس و گفتار نيست
    تواضع سر رفعت افرازدت
    به گردن فتد سركش تند خوى
    ز مغرور دنيا ره دين مجوى
    گرت جاه بايد مكن چون خسان
    گمان كى برد مردم هوشمند
    از اين نامورتر محلى مجوى
    نه گر چون تويى بر تو كبر آورد
    تو نيز ار تكبر كنى همچنان
    چو استاده اى بر مقامى بلند
    بسا ايستاده درآمد ز پاى
    گرفتم كه خود هستى از عيب پاك
    يكى حلقه ى كعبه دارد به دست
    گر آن را بخواند، كه نگذاردش؟ نه مستظهرست آن به اعمال خويش
    نه مستظهرست آن به اعمال خويش



  • ز گرمابه آمد برون با يزيد
    فرو ريختند از سرايى به سر
    كف دست شكرانه مالان به روى
    به خاكسترى روى درهم كشم؟
    خدا بينى از خويشتن بين مخواه
    بلندى به دعوى و پندار نيست
    تكبر به خاك اندر اندازدت
    بلنديت بايد بلندى مجوى
    خدا بينى از خويشتن بين مجوى
    به چشم حقارت نگه در كسان
    كه در سرگرانى است قدر بلند؟
    كه خوانند خلقت پسنديده خوى
    بزرگش نبينى به چشم خرد؟
    نمايي، كه پيشت تكبر كنان
    بر افتاده گر هوشمندى مخند
    كه افتادگانش گرفتند جاى
    تعنت مكن بر من عيب ناك
    يكى در خراباتى افتاده مست
    وراين را براند، كه باز آردش؟ نه اين را در توبه بسته ست پيش
    نه اين را در توبه بسته ست پيش


/ 272