بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت زاهد تبريزى





  • عزيزى در اقصاى تبريز بود
    شبى ديد جايى كه دزدى كمند
    كسان را خبر كرد و آشوب خاست
    چو نامردم آواز مردم شنيد
    نهيبى از آن گير و دار آمدش
    ز رحمت دل پارسا موم شد
    به تاريكى از پى فراز آمدش
    كه يارا مرو كاشناى توام
    نديدم به مردانگى چون تو كس
    يكى پيش خصم آمدن مردوار
    بدين هر دو خصلت غلام توام
    گرت راى باشد به حكم كرم
    سرايى است كوتاه و در بسته سخت
    كلوخى دو بالاى هم برنهيم
    به چندان كه در دستت افتد بساز
    به دلدارى و چاپلوسى و فن
    جوانمرد شب رو فرو داشت دوش
    بغلطاق و دستار و رختى كه داشت
    وزان جا برآورد غوغا كه دزد
    به در جست از آشوب دزد دغل
    دل آسوده شد مرد نيك اعتقاد
    خبيى كه بر كس ترحم نكرد
    عجب نايد از سيرت بخردان در اقبال نيكان بدان مي زيند
    در اقبال نيكان بدان مي زيند



  • كه همواره بيدار و شب خيز بود
    بپيچيد و بر طرف بامى فگند
    ز هر جانبى مرد با چوب خاست
    ميان خطر جاى بودن نديد
    گريز به وقت اختيار آمدش
    كه شب دزد بيچاره محروم شد
    به راهى دگر پيشباز آمدش
    به مردانگى خاك پاى توام
    كه جنگاورى بر دو نوع است و بس
    دوم جان به دربردن از كارزار
    چه نامى كه مولاى نام توام؟
    به جايى كه مي دانمت ره برم
    نپندارم آن جا خداوند رخت
    يكى پاى بر دوش ديگر نهيم
    ازان به كه گردى تهيدست باز
    كشيدش سوى خانه ى خويشتن
    به كتفش برآمد خداوند هوش
    ز بالا به دامان او در گذاشت
    واب اى جوانان و يارى و مزد
    دوان، جامه ى پارسا در بغل
    كه سرگشته اى را برآمد مراد
    ببخشود بر وى دل نيكمرد
    كه نيكى كنند از كرم با بدان وگرچه بدان اهل نيكى نيند
    وگرچه بدان اهل نيكى نيند


/ 272