به حرف بدگويان ترتيب اثر نده - آیین همسرداری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین همسرداری - نسخه متنی

ابراهیم امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به حرف بدگويان ترتيب اثر نده

يكى از صفات زشتى كه در بين مردم كاملا رواج دارد مذمت وبدگويى از ديگران است.

اين صفت پليد در بين دوستان و خانواده ها كدورت و دشمنى ايجادميكند.خانواده ها را متلاشى ميگرداند.كانون گرم خانوادگى را سرد و بى رونق مينمايد.و چه بسا اوقات اسباب قتل و جنايت ميشود.

عيبجويى و بدگويى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعث بدگويى ميشود،گاهى دشمنى و كينه توزى،گاهى انتفامجويى.گاهى به قصد خودستايى از ديگران بدگويى ميكند. گاهى از كسى خرده گيرى ميكندتا شنونده را نسبت باو بدبين نموده محبتش را به سوى خويش جلب نمايد.

گاهى بدينوسيله تظاهر به دوستى و خيرخواهى ميكند،ليكن خيلى كم اتفاق ميافتد كه قصد دلسوزى و خيرخواهى واقعى داشته باشد.از اين رهگذراست كه مرد عاقل و باهوش نبايد به مطلق بدگوييها ترتيب اثر بدهد بلكه بايد با كمال دقت و احتياط منظور گوينده را دريابد و مواظب باشد فريب ظاهرسازيهاى او را نخورد و تحت تاثير القاآت شيطانى او قرار نگيرد.

يكى از نكات قابل توجهى كه مرد بايد بدان توجه داشته باشداينست كه مادر و خواهر و برادر و زن برادرش غالبا با همسرش ميانه خوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.

علت قضيه اينست كه پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب ميشود و از خويش استقلال ندارد.پدر و مادر سالها براى پسرشان رنج و زحمت ميكشند بدان اميد كه در آخر عمر از او منتفع شوند.

در عين حال كه برايش عروسى ميكنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارميدهند ليكن از وى انتظار دارند كه از پدر و مادر قطع علاقه نكند و درعين استقلال،تابع آنها باشد و بيش از سابق نسبت به آنان اظهار محبت نمايد و در همه امور هيچكس حتى همسرش را بر آنها ترجيح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.ليكن پسر وقتى ازدواج ميكند تمام همش اينست كه يك زندگى خوش و آبرومند و كاملا مستقلى براى خويشتن تاسيس كند.چون همسر تازه اش را يك عضو مهم وشريك آن زندگى نوين ميداند به وى اظهار عشق و علاقه ميكند.شبانه روززحمت ميكشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتب نموده اسباب رفاه وآسايش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در اين باره بيشتركوشش كند به همين نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبت به خويشانش كمتر اظهار علاقه خواهد نمود.

در اينجا است كه آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرميكنند.متوجه ميشوند كه با ورود يك دختر بيگانه به خانواده شان نزديك است پسرشان را از دست بدهند.هر چه بيشتر براى زندگى اختصاصى خويش و جلب رضايت همسرش كوشش كند آنان بيشتر احساس خطرمينمايند.از آن مى ترسند كه يك مرتبه رشته خويشاوندى را بريده و به طور كلى آنها را فراموش كند.در اين كم مهرى،عروس تازه را مجرم شناخته تمام گناهان را به گردن او ميگذارند.

براى حفظ موقعيت خويش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترين راه را اين ميدانند كه مهر و علاقه او را نسبت به همسرش كم كنند.بدين منظور از عروس تازه وارد عيبجويى ميكنند. برايش عيب و نقص مى تراشند.عيبهاى كوچك و غير قابل اعتنا را بزرگ جلوه ميدهند. پيش شوهرش از او بدگويى ميكنند.حتى اگر ضرورت اقتضا كرد از نسبتهاى دروغ هم باك ندارند.صدها نقشه ميكشند تا از عروس تازه انتقام بگيرندو او را از نظر شوهر بيندازند.

مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممكن است از نيرنگها ودلسوزيهاى ظاهرى آنها متاثر گشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوييهاى آنها متاثر گشته نسبت به همسرش دلسرد گردد. بهانه جويى وغر و نق را شروع كند.موضوعات بسيار كوچك و بى اهميت را عيب بزرگ و قابل اهميت بشمارد.هميشه آنها را در نظر خويش مجسم نموده گاه و بيگاه از همسرش انتقاد كند. بدين وسيله محيط خانه را صحنه ايرادو خرده گيرى و كانون گرم خانواده را سرد و بى صفا گرداند.

هر چه بيشتر به حرفشان گوش بدهد تشويق شده بيشتر عيبجويى نموده دو بهم زنى مينمايند.در اثر فتنه انگيزيهاى آنها ممكن است كار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق و جدايى منجر شود.ممكن است آنقدرمزاحم عروس بيچاره شوند كه جانش به ستوه آمده از زندگى سير شود به حديكه از شدت ناراحتى و عصبانيت دست بخودكشى بزند.زنهاييكه ازدست مادر يا خواهر يا برادر شوهر خويش انتحار نموده اند بسيارند ونمونه هايى از آنها در صفحات مجلات و روزنامه ها منعكس ميشود.

از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:تازه عروسى درپايان اولين هفته ازدواج سوزن خورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:يك هفته است با مرد 34 ساله اى بنام... ازدواج كرده ام.

روزى كه به خانه شوهر ميرفتم حس ميكردم كه مانند زنان ديگر خوشبخت خواهم شد.ولى هنوز چند روز نگذشته بود كه ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى كه فكر ميكردم برايم بهشتى خواهد بود به جهنمى تبديل شد.اقوام شوهرم در اين مدت كم آنقدر مرا اذيت كردند كه از زندگى سير شدم و به وسيله خوردن سوزن خودكشى كردم (1) .

زنى خودسوزى كرد و در آخرين دقائق حيات به مامورين گفت:

برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ كرده بودند و بخاطر آزار و اذيت آنهابود كه خودم را آتش زدم (2) .

تازه عروسى كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد (3) .

زنى به علت بدرفتارى و بهانه گيرى مادر شوهرش خودسوزى كرد (4) .

بنابراين،ناسازگاريها و فتنه انگيزيهاى مادر شوهر و خواهر شوهريكى از خطرات بزرگى است كه بنياد زناشوييها را متزلزل ميسازد وخوشى و آسايش را از خانواده ها سلب ميكند.پس نمى توان آنرا ناديده گرفت بلكه بايد با عقل و تدبير در صدد چاره اش برآمد.

البته نمى توان در دهان آنها را بست ليكن ميتوان سخنانشان راعقيم و بى اثر قرار داد.

مرد بايد بدين نكته توجه داشته باشد كه مذمتها و عيبجوييهاى بدگويان-چه مادر و خواهر باشند چه غير اينها-غالبا از روى خيرخواهى و دلسوزى نيست.بلكه عوامل ديگرى از قبيل حسد،كينه توزى،انتقام،خودنمايى،قصد سوء استفاده در ميان است.چون برخوشى و آسايش عروسشان رشك مى برند،چون در مقابل خواسته هاى آنها تسليم بدون قيد و شرط نشده، چون او را رقيب خويش و غاصب پسرشان ميدانند،چون ميخواهند پسرشان را نگهدارند تا از وى استفاده ببرند،چون ميخواهند خودشان را خيرخواه جلوه دهند بدين جهت ازعروس بدگويى ميكنند تا نتواند در دل شوهرش زياد نفوذ كند.

آنها غالبا به فكر خويش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم ميدارند. اگر خيرخواه بودند بواسطه عيبجوييها وولنگاريهاى خويش زندگى آنها را سرد و متزلزل نمى ساختند بلكه اسباب استحكام و دوام آنرا فراهم ميساختند.

تعجب اينجاست كه وقتى ميخواستند همين دختر را براى پسرشان نامزد كنند با تعريف و توصيف مقام او را از فرشته ها هم بالاتر ميبردندليكن وقتى به خانه بخت قدم نهاد يك مرتبه وضع تغيير ميكند و داراى صدها عيب و نقص ميشود.

آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزيهاى ظاهرى آنها رانخور.

اكثر عيوبيكه براى همسرت مى تراشند يا اصلا عيب نيستند ياعيوب كوچك و بى اهميتى هستند كه آدم عاقل نبايد بدانها اعتنا كند.

فرضا عيبى هم داشته باشد مگر بشر بى عيب سراغ دارى كه انتظار دارى همسرت به طور كلى بى عيب باشد؟

مگر مادر و خواهرت كه از همسرت عيبجويى ميكنند خودشان بى عيبند؟!اگر عيبى هم داشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبيهايش را نمى بينى؟اگر به حرفشان گوش بدهى هر روز بليه و غوغايى بر پا ميسازند.ترا نسبت به زندگى و همسرت دلسرد ميگردانند. همسرت نيز نسبت به تو و زندگى بيعلاقه ميگردد.

محيط خانه كه بايد محيط صفا و محبت باشد به صحنه كشمكش و ايراد و بهانه جويى تبديل ميگردد.اگر با همين وضع تا آخر عمر به زندگى ادامه بدهيد آسايش و سعادت نخواهيد داشت. و اگر به طلاق و جدايى منجر شود معمولا وضع بهترى پيدا نخواهيد كرد.زيرا علاوه بر ضررهاى اقتصادى و ناراحتيهاى روحى و زيانهاى آبرويى كه عائدت ميشود معلوم نيست در ازدواج آينده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترى پيدا كنى.در آنصورت هم خيال نكن دست از سرت بردارند بلكه اگرمطابق ميلشان نبود باز هم عيبجويى و انتقاد را شروع خواهند كرد.پس بهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگويى اگر ميخواهيد خويشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگويى نكنيد و كارى بما نداشته باشيد. همسرم عيبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى ديدند سخنانشان در تو اثر ندارد اكت خواهند شد و از شر عيبجوييها و فتنه انگيزيهاى آنهاخلاص خواهى شد.

ليكن بدين نكته نيز توجه داشته باش كه بعض مادر و خواهرها باين آسانيها از هدف خويش دست بردار نيستند و براى پيشبرد هدف خويش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن و تهمت زدن و حتى اگر ضرورت اقتضا كرد از نسبت خيانت دادن هم باك ندارند.و بوسيله اين حربه برنده چنان اعصاب مرد را تحريك ميكنند كه كنترل خويش را از دست ميدهد وتحقيق نكرده همسر بيگناهش را طلاق ميدهد و حتى گاهى مرتكب قتل وجنايت ميشود.

بسيارى از جنايتها و طلاقها در اثر همين بدگوييها و نسبتهاى ناروابوقوع پيوسته است.

براى نمونه به داستان زير توجه فرماييد:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاه مايت خانواده تبريزرفتند تا برگ عدم سازش بگيرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براى برادرم كه در اصفهان زندگى ميكند نامه هاى عاشقانه مينويسد.ديشب چند تا ازاين نامه ها را در كمد لباس او پيدا كردم.اما زن در حاليكه اشك ميريخت توضيح داد كه مادر و خواهر شوهرم بر سر موضوعى...با من اختلاف دارند و دائما اذيتم ميكنند.ولى حالا كه مى بينند ايرادگيريهاى آنها اثرى نكرده اين نامه ها را درست كرده توى كمد لباس من گذاشته اند تا شوهرم را تحريك كنند مرا طلاق بدهد.

در دادگاه اين زن و شوهر را آشتى دادند و روانه كردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:به مادر و خواهرت بگو اينقدر سر بسر عروس جوانشان نگذارند (5) ».

«زن 34 ساله اى از دست مادر شوهرش پيت نفت را بر سرش خالى كرد و خود را آتش زد.چند لحظه بعد همسايه ها با شنيدن فريادهايش به كمك شتافتند و او را به بيمارستان سيناى تهران رساندند.اين زن دربيمارستان گفت:مادر شوهرى دارم كه با ما زندگى ميكند.فوق العاده عصبى و بهانه گير است.مرتب از من ايراد ميگيرد و بين من و شوهرم رابهم ميزند.ديروز كه براى خريد از خانه بيرون رفته بودم يكى از دوستانم را در كوچه ديدم و چند دقيقه با هم درد دل كرديم.وقتى به خانه رسيدم مادرشوهرم اعتراض كرده گفت:اين همه وقت كجا بودى؟ جريان ملاقات بادوست دوران تحصيلم را برايش تعريف كردم.ولى او سرش را تكان داده گفت: دروغ ميگويى.تازه زير سرت بلند شده.شنيده ام با قصاب محله روى هم ريخته اى.من عصبانى شدم و از شدت ناراحتى تصميم گرفتم كه از دست او خودكشى كنم (6) ».

پس مرد در اينگونه موارد بايد كمال بردبارى و احتياط وعاقبت انديشى را بعمل آورد.و در اطراف و جوانب موضوع خوب تحقيق و كنجكاوى كند و تا مطلب خوبى برايش روشن و مسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نمايد.

در اينجا لازم است خاطر نشان سازيم كه پدر و مادر براى فرزندشان خيلى رنج برده اند.در تحمل آن همه زحمت صدها اميد و آرزوداشته اند.اميدوار بوده اند كه در موقع درماندگى دستشان را بگيرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نيست انسان وقتى به استقلال رسيد و اندك توانايى در خويشتن ديد حقوق آنها را يكسره فراموش كند و محو زن وفرزند گردد. سپاس گزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم بايد نسبت بآنها احسان و احترام كند.و اگر محتاج و درمانده هستند واجب است بر آنان انفاق كند.بايد هميشه در مقابلشان كوچكى وتواضع كند.

مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت و اخلاص نمايد.رابطه اش را با آنهاقطع نكند.براى عرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانى دعوتشان كند.كارى نكند كه آزرده خاطر گردند.به همسر و فرزندانش سفارش كند كه تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنان بفهماند كه صلاح ما در اينست كه نسبت به پدر و مادر و ساير خويشان وفادار باشيم.

بدين وسيله ميتواند هم حقوق پدر و مادر و ساير خويشان را ادا كند و آنها را راضى نگهدارد و هم جلو اذيتها و ناسازگاريهاى آنان را بگيرد.اگراحساس خطر نكنند وجهى ندارد مزاحم عروسشان شوند بلكه ازطرفداران و حمايت كنندگان جدى او خواهند بود.

در خاتمه لازم است يادآور شويم كه عروس نبايد از شوهرش انتظار داشته باشد كه پدر و مادر و ساير خويشانش را يكسره فراموش كندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور كلى ناديده بگيرد و با آنها قطع رابطه كند.اين كار نه باين آسانيها امكان دارد نه صلاح است.

عروس اگر زن عاقل و با تدبيرى باشد ميتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرش رفتار كند كه از مادر و خواهر خودش نيزمهربان تر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالت تسليم بخود بگيرد ودر كارها با آنها مشورت كند و رفت و آمد را قطع نكند و احترام آنها رامحفوظ بدارد و نسبت بآنان احسان و نيكى كند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلكه همواره مددكار و حامى او خواهند بود.

اين موضوع در بخش اول كتاب به طور مشروح مورد بحث قرارگرفت ميتوانيد بدانجا رجوع نماييد.

لغزشهايش را نديده بگير

بشر جائز الخطاست.جز معصوم همه كس در زندگى اشتباه ولغزش دارد.ممكن است از روى جهالت و نادانى كارهاى ناروايى راانجام دهد.در اين جهت بين زن و مرد فرقى نيست.براى زن در زندگى زناشويى حتما لغزشها و اشتباهاتى اتفاق خواهد افتاد.ممكن است از باب نادانى يا عدم توجه يا شدت عصبانيت،نسبت به شوهرش بى ادبى كند. ممكن است حرف نيشدار يا زشتى از دهانش خارج شود.ممكن است ازحال طبيعى خارج شود و داد و قال راه بيندازد. ممكن است بدون اجازه شوهر بلكه با نهى او كاريرا انجام دهد.ممكن است در اثر بى احتياطى يانادانى يا بى توجهى يك ضرر مالى وارد سازد.و دهها از اين قبيل امور كه كم يا بيش براى هر خانواده اى اتفاق خواهد افتاد.

البته در اين جهت ترديد نيست كه زن و شوهر بايد همديگر راراضى نگهدارند و از كارهاييكه اسباب كدورت و دلخورى است جدااجتناب نمايند.ليكن كمتر اتفاق ميافتد كه زن و شوهر اصلا خطا و لغزش نداشته باشند.

بعضى از مردها خيال ميكنند كه در مورد خطاها و لغزشهاى زن و لوخيلى كوچك باشد بايد كاملا سختگيرى و مؤاخذه كرد تا تكرار نشود.

بايد از همان اوائل عروسى از او ضرب چشم گرفت،و به اصطلاح سرگربه را درب حجله بريد تا حواسش را كاملا جمع كند كه بعدا مرتكب خطانشود.

ليكن به تجربه ثابت شده كه برنامه مذكور نه تنها نتيجه مطلوب رانميدهد بلكه غالبا نتيجه معكوس خواهد بخشيد.زيرا زنيكه تحت فشار وسختگيريهاى زياد شوهرش واقع شود گر چه ممكن است مدتى كوتاه بردبارى كند ليكن بالاخره از اين وضع خسته ميشود،آنگاه ممكن است تصميم بگيرد كه قيد و بندها را پاره كند و خودش را آزاد سازد.كم كم به ايرادها و عتاب و خطابهاى شوهر عادت كرده نسبت به آنها بى اعتناخواهد شد.

پيش خود فكر ميكند كه اكنون كه شوهرم حتى از خطاها و اشتباهات و لغزشهاى غير عمدى من نميگذرد و مرا تحت فشار قرار ميدهدچه بهتر كه گوش به حرفش ندهم تا تعديل شود و دست از سختگيريهايش بردارد.نسبت به شوهرش گستاخ و پررو ميشود و به مخالفت و نافرمانى عادت ميكند.

در اينصورت مرد يكى از چند كار را ميتواند انجام دهد.يا اينكه دست از مقاومت و سختگيرى بر نميدارد.در نتيجه،كارشان به لجبازى وكشمكش و نزاع دائمى منجر خواهد شد،و اگر با همين وضع تا آخر عمربه زندگى ادامه بدهند،در تمام عمر يك دقيقه آسايش و خوشى نخواهندداشت.

يا اينكه شوهر از كشمكشها خسته مى شود و در مقابل همسرش تسليم مى گردد و به وى آزادى كامل مى دهد.در اين صورت زنى كه بازورآزمايى و مخالفت،قيد و بندها را پاره كرده و احساس پيروزى وآزادى مى نمايد نسبت به شوهر خويش و حرفهاى او كاملا بى اعتنا خواهدشد.و شوهر نادان هم كه راه و رسم زن دارى را نمى دانسته ناچار مى شوددر مقابل رفتار او و لو خطاهاى بزرگ باشد دندان بر سر جگر گذاشته برروى مبارك نياورد.يا اينكه در اثر لجبازى و كشمكش،يكى از آنها يا هردو جانشان بستوه آمده تقاضاى طلاق و جدايى مى كند.

در اين صورت زن و مرد هر دو بدبخت و متضرر خواهند شد ومعلوم نيست به اين آسانيها بتوانند زندگى سعادتمندانه اى براى خويشتن فراهم سازند.بنابراين،سختگيرى و شدت عمل راه اصلاح عيوب زن نيست بلكه غالبا نتايج بدى مى دهد كه مى توانيد نمونه آنها را در بين دوستان و آشنايانتان يا در صفحات مجلات و روزنامه ها بدست آوريد. پس بهترين طريق زن دارى اينست كه مرد ميانه روى را از دست ندهد و با عقل و تدبير رفتار كند.خطاهاى كوچك همسرش را كه از روى اشتباه يا غفلت و فراموشى صادر شده به كلى ناديده بگيرد و براى آنهادعوا و داد و قال راه نيندازد بلكه بهتر است اصلا برويش نياورد.زيراقصد خلاف نداشته تا استحقاق خشونت و مؤاخذه داشته باشد.

البته مى تواند در يك موقع مناسب با زبان خوش و مدارا به او تذكربدهد كه مواظب باشد از اين قبيل اشتباهات برايش اتفاق نيفتد.و اگر ازروى نادانى مرتكب خلاف شده باز هم صلاح نيست مرد تندى و خشونت بخرج بدهد و در صدد مؤاخذه و تنبيه بر آيد.زيرا زن در صدد مخالفت ونافرمانى نبوده بلكه از باب جهالت و نادانى آن را خوب پنداشته انجام داده است.داد و قال سودى ندارد بلكه بايد آن را ناديده گرفت و در يك موقع مناسب با زبان خوش و دليل و برهان زشتى و مفاسد آن عمل را برايش اثبات نمود تا خودش از روى ميل و اختيار تصميم بگيرد كه بعدا مرتكب خلاف نشود.

در اين صورت موقعيت و احترام مرد محفوظ مى ماند و مى تواند باتصميم قاطع و نفوذ كلمه از وقوع خطاهاى قابل اهميت جلوگيرى كند.

اگر با زبان خوش و ايجاد حسن تفاهم توانست همسرش را مطابق دلخواه تربيت كند و جلو خطاها و لغزشهايش را بگيرد قدردانى و تشكركند ليكن اگر ديد كاملا گوش به حرفش نمى دهد و گاه گاه مرتكب خطامى شود،باز هم بهتر است مرد خطاهاى كوچك او را نديده بگيرد و درمقابلش سرسختى و مقاومت نشان ندهد و در صدد تنبيه و انتقامجويى بر نيايد و حتى اصرار نكند مجرميت او را باثبات رساند تا عذرخواهى كند. زيرا زنها غالبا يك حالت لجبازى و دنده كجى دارند اگر مرد با همان حال با آنها ساخت مى تواند از وجودشان بهره مند گردد ليكن اگر در مقابلشان سر سختى نشان داد ممكن است در اثر لجبازى و ستيزه گرى كارشان به جاهاى باريك حتى طلاق و بالاتر از آن حتى قتل و جنايت منتهى شود.

مرد عاقل و خردمند بايد عواقب امر را بخوبى بسنجد و آثار سختگيرى ومقاومت را با آثار عفو و بخشش مقايسه كند در اينصورت يقينا عفو وبخشش را ترجيح خواهد داد،مگر خطاهاى بزرگى كه قابل بخشش نباشند،در آن صورت مرد وظيفه ديگرى پيدا مى كند.

اين موضوع به قدرى حساس بوده كه شارع مقدس اسلام آن را به عنوان يك حقى از زن بر مرد واجب نموده است.على بن ابيطالب عليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد و با زبان خوش با آنان سخن بگوييد شايد اعمالشان را نيكو گردانند (7) .

امام سجاد عليه السلام فرمود:حق زن بر تو اينست كه نسبت باومهربانى كنى زيرا زير دست تو مى باشد.و طعام و لباسش بدهى.ونادانيهايش را ببخشى (8) .

از امام صادق (ع) سئوال كردند زن چه حقى بر شوهرش دارد كه اگر آن را ادا كند نيكوكار شمرده مى شود؟فرمود:غذا و لباسش را بدهد وكارهايى را كه از باب نادانى انجام مى دهد ببخشد (9) .

رسول خدا (ص) فرمود:مثل زن مثل استخوان كج است كه اگربحال خودش گذاشتى مى توانى از آن استفاده كنى ليكن اگر خواستى صافش كنى خواهد شكست (10) .

امام صادق (ع) فرمود:كسيكه زير دستانش را بخاطر خطاهاى كوچك تنبيه كند نبايد انتظار بزرگى و رياست داشته باشد (11) .

1-اطلاعات 25 آبان 1348

2-اطلاعات 14 مرداد ماه 1349

3-اطلاعات 13 ارديبهشت 1349

4-اطلاعات 16 ارديبهشت 1349

5-اطلاعات 3 اسفند ماه 1350

6-كيهان 25 فروردين 1352.

7-بحار ج 103-223

8-بحار ج 74 ص 5

9-شافى ج 2 ص 139

10-وسائل ج 14 ص 123

11-بحار ج 75 ص 272

/ 24