پيشگفتار - سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه - نسخه متنی

علی بن حسین حاجب الدوله؛ به کوشش: سید علی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشگفتار

«حاج على خان اعتماد السلطنه» فرزند «آقا حسين مراغه اى» است.

سلسله احفاد وى عبارتند از: على بن حسين بن محمد رسول بن عبدالله بن جعفر، كه «جعفر» از هفت پشت واسطه به «بردى بيگ بن اوزبك خان بن جوجى خان» مغول مى رسد.

دليل سكونت «آقا حسين» در شهر «مراغه» اين بوده است كه:

در سنه هفتصد و پنجاه و هشت، «بردى بيگ» به حكومت «تبريز» نايل شد و در همان سال نيز پدرش كه حكومت «قبچاق» را داشت، از اين عالم رحلت نموده، رو به عالم باقى آورد. «بردى بيگ» به جاى پدر نشست و در همان جا بساط حكمرانى گسترد و همين حكومت «بردى بيگ» در تبريز موجب شد كه علاقه در آنجا پيدا كرده و اولادش در آن ولايت متوقف گشتند و تا زمان «جعفر خان» كه هفت پشت واسطه به «بردى بيگ» مى رسد در «تبريز» متوطن بودند.

اوقاتى كه «سلطان سليم»، سلطان عثمانى، لشكر به حدود «آذربايجان» كشيد و «شاه اسماعيل صفوى» نيز در «اواجق» و «چالدران» به جنگ با او برخاست و شكستى عظيمخورده برگرديد. از آن شكست «چالدران»، وحشتى بى پايان در حال اهالى «آذربايجان» به هم

(1)

1 ـ مرآة البلدان: 2/1580

رسيد. هر كس را قدرت حركت بود، به جانب «عراق»(1) فرار نمود و آن كس كه قدرت نداشتدر كمال تزلزل بماند; از جمله «جعفر خان»، راهِ دارالسلطنه «قزوين» پيموده، در همان جا توطن اختيار نمود. تا در اوايل جلوس «نادر شاه» در آن سامان قحط و غلايى بى پايان به هم رسيد. «محمد خان» پسر «جعفر خان» را طاقت زيست نماند، با كمال استيصال خود را به «مراغه» كشاند و در آن حدود آرميد.

اولاد «جعفر» نيز با خانواده خود به «مراغه» مراجعت نموده، كما فى السابق مشغول كسب و تجارت مى گردند و تا زمان قتل «آغا محمد خان قاجار» در قلعه «شوشه»(2) قفقاز و آغاز سلطنت «فتحعلى شاه قاجار» در «مراغه» سكونت داشته اند.

چگونگى آشنايى و نزديك شدن آنان با دربار «قاجار» بدين شكل بوده است:

چون «صادق خان شقاقى» بر ضد «فتحعلى شاه» قيام و ادعاى سلطنت مى نمايد، «فتحعلى شاه» با قشونى كه تهيه كرده بود به طرف «آذربايجان» حركت كرده، در مقابل «صادق خان شقاقى» لشكر كشى مى نمايد. در اين تاريخ «احمد آقاى شيخ شرفى» كه از طرف «آغا محمد خان» به لقب خانى مفتخر گرديده و حاكم «مراغه» بوده است براى استحكام حكومت خود تصميم مى گيرد دو فقره عريضه به يك مضمون و به اختلاف عنوان، به نام «فتحعلى شاه» و «صادق خان» نوشته به ضميمه وجه نقد براى آنها بفرستد.

«حاجى رحيم بيك» برادر «آقا حسين مراغه اى» كه مردى زيرك و كاردان و با تجربه بود، مأمور اين كار مى شود. «حاجى رحيم بيك» دو فقره عريضه و هدايا را برداشته به طرف اردوى طرفين متخاصمين مى رود. او دستور داشت پس از جنگ بين آنها، هر طرف كه فاتح گرديد عريضه و هدايا را به او تقديم دارد. «حاجى رحيم بيگ» پس از ورود به محل منازعه بر اثر تحقيقاتى كه مى نمايد عقيده پيدا مى كند كه «فتحعلى شاه» در اين زد و خورد فاتح خواهد بود. به علاوه براى اين امر نيز استخاره كرده خوب مى آيد. عريضه مربوط به «فتحعلى شاه» و هدايا و وجوهنقدينه را به «فتحعلى شاه» تقديم و ضمناً بياناتى نسبت به وفادارى اهالى «آذربايجان» و

1 ـ شهرهاى مركزى ايران كه به عراق عجم معروف بود.

2 ـ در مرآة البلدان: 2/1581 نام اين قعله «شوشى» ذكر شده است.

(3)

3 ـ دافع الغرور: 5

/ 24