تصحيح فرهنگ عمومى - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تصحيح فرهنگ عمومى

از جمله سياست هاى والا، برجسته و ارجمند علوى، مبارزه با سنّت هاى باطل، شيوه هاى ناهنجار، روش هاىِ ناشايسته، و تأكيد بر شيوه هاى پسنديده و روش هاى بايسته و در يك جمله، تصحيح فرهنگ عمومى است. على عليه السلام به كارگزاران نيز سفارش مى كرد كه هر چيزى را به بهانه ى وامانده از گذشته بودن، از جامعه نزدايند، به دقّت بنگرند و از سنّت هاى سازنده و انسانى حمايت كنند و با شيوه ها و سنّت هاى غلط، مبارزه كنند و هرگز استمرار و گسترش آن را برنتابند.

نقد، آرى! چاپلوسى، هرگز!

انتقاد، حقّى است كه بدان وسيله، ساير حقوق احيا مى گردد، از استبداد- كه خطرناك ترين آفت حكومت هاست- پيشگيرى كند.

در جامعه اى كه انتقاد، آزاد است و مردم مى توانند ضعف ها و كاستى هاى مديريت
حاكم را بازگو كنند، دولت مردان، بهتر مى توانند نقاط ضعف كارهاى خود را مشاهده كنند و با فساد و بى عدالتى، مبارزه نمايند و خدمات ارزنده اى ارائه دهند.

از سوى ديگر، با نبودن انتقاد، زمينه براى رشد چاپلوسان و تملّق گويان، باز مى شود؛ نقاط ضعف سياست ها و برنامه ها و اقدامات دولت مردان، پنهان مى ماند و در نتيجه، فساد و تباهى و بى عدالتى در دستگاه هاى دولتى رشد مى نمايد و به سقوط حكومت ها مى انجامد.

هنگامى كه اميرمؤمنان عليه السلام، زمام حكومت را به دست گرفت، ستايش هاى بى مورد و گزافه گويى ها درباره ى زمامداران، بخشى از فرهنگ عمومى بود. حاكمان نه تنها از آن جلوگيرى نمى كردند كه بدان دامن مى زدند. بدين سان، فرهنگ چاپلوسى و تملّق گسترش يافته بود و زيركان حقيقت ستيز، با چاپلوسى امرا و سردمداران، بدون شايستگى هاى لازم، به موفقيت هاى سياسى و اجتماعى دست مى يافتند.

از سوى ديگر، زمامداران، چون هرگز نقد نمى شدند، رفته رفته خود را پيراسته از هر كاستى تلقّى مى كردند و در ادامه ى اين روند، انتقادها و نقدهاى از سرِ دلسوزى و سازنده را اهانت تلقّى مى كردند و برخورد با آن را فرض مى دانستند.

از جمله زيباترين و هيجانبارترين اقدامات علوى در تصحيح فرهنگ عمومى، مبارزه با چاپلوسى و تملّق گويى و تأكيد بر لزوم نقد و انتقاد سازنده است. امام، از كارگزاران خود مى خواست تا نزديكان، مشاوران و همراهان خود را از كسانى برگزينند كه در حقگويى، صراحت بيشترى داشته باشند و با آنان، به گونه اى رفتار كنند كه هرگز به تملّق روى نياورند و از نقد و انتقاد، تن نزنند و در ستايش، افزونگويى نكنند. خود نيز با هر گونه مديحه سرايى، به شدّت و با قاطعيت و علنى مبارزه مى كرد و برثناگويان، طعن مى زد و از مردم مى خواست به پاس آنچه براى انجام وظايف الهى

انجام داده است، از او ستايش نكنند، تملّق نپراكنند، و به جاى اين همه، اگر به برنامه هاى او انتقادى دارند و رفتار او را قابل نقد مى دانند، خيرخواهانه بگويند و با او چونان جبّاران، سخن نگويند.

جالب توجه و قابل تأمّل آن كه اميرمؤمنان عليه السلام، اجازه ى انتقاد به خود را نه در شرايط عادى حكمرانى، بلكه در بحرانى ترين ايّام زمامدارى، يعنى در بحبوحه ى جنگ صفّين، مطرح كرده است.

داستان بدين سان بود كه امام، ضمن يك سخنرانى هيجان انگيز، مطالبى را درباره ى حقوق متقابل رهبرى و مردم، بيان كرد. يكى از ياران وى كه از اين سخنان، سختْ هيجان زده شده بود، ضمن اظهار فرمانبرداران، به شيوه ى معمول ستايشگران، به تفصيل از امام تمجيد و تعريف كرد. امام على عليه السلام، بى آن كه تحت تأثير ستايش هاى او قرار گيرد و يا حتى شرايط حسّاس و بحرانى جارى را مدّ نظر قرار دهد، در پاسخ آن همه ستايش ها مى فرمايد:

وإنّ مِن أسخفِ حالات الولاةِ عند صالح الناس أن يظنّ بهم حُبُّ الفخر ، ويُوضَعَ اُمرُهم عَلى الكِبْر. وقد كرهت أن يكون جَالَ في ظنّكم أنّي اُحبّ الإطراء واستماع الثناء، ولستُ بحمداللَّه كذلك، ولو كنتُ اُحِبُّ أن يُقالَ ذلك لتركته انحطاطاً للَّه سبحانه....

فلا تكلّموني بما تُكلَّمُ به الجبابرة، ولاتتَحَفَّظوا منّى بما يُتَحفّظُ به عند أهل البادِرَة، ولاتُخالِطوني بالمصانَعَة، ولاتَظُنُّوا بي استثقالاً في حقٍّ قيل لي، ولاالتماس إعظامٍ لنفسي، فإنّه من استثقل الحقّ أن يقال له أو العدل أن يُعرَض عليه كان العمل بهما أثقلَ عليه. [ ر. ك: ح 164. ]

در ديده ى مردم پارسا، زشت ترين خوى زمامداران اين است كه بخواهند
مردم، آنان را دوستدار بزرگ منشى شمارند و كارهايشان را به حساب كبر و خودخواهى بگذارند، و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان ستايش شنودن. سپاس خداى را كه چنين نيستم، و اگر ستايش خواه بودم، آن را به خاطر فروتنى در پيشگاه خدا وا مى گذاردم.

... پس به زبانى كه باگردنكشان سخن مى گويند، با من سخن مگوييد، و چنان كه از حاكمان تندخو، كناره مى جويند، از من كناره مجوييد، و براى من، ظاهرسازى و خودنمايى نكنيد، و بر من گمان مبريد كه اگر حرف حقّى بگوييد، پذيرفتنش بر من سنگين و دشوار است، و خيال نكنيد كه من مى خواهم كه بزرگم شماريد؛ چه، آن كسى كه شنيدن سخن حق و يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد، اجراى حق و عدل، بر وى سنگين تر مى نمايد.

و سرانجام، از سخنان خود چنين نتيجه مى گيرد كه:

فلا تكفّوا عنّي مقالة بحقّ أو مشورة بعدل، فإنّي لستُ في نفسي بفوق أن اُخطى ءَ و لاآمَن ذلك من فعلي إلّا أن يكفيَ اللَّه من نفسي ما هو أملك به منّي. [ ر. ك: ح 164. ]

پس از گفتن حق يا رايزنى در عدالت، خوددارى نكنيد كه من، نه برتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر آن كه خداوند، مرا كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.

امام على عليه السلام در اين كلام، تصريح مى كند كه اگر كفايت خدايى و عصمت الهى نبود، خطاكردن وى نيز ممكن مى نمود، و با اين كه از مصونيت الهى برخوردار است، از مردم مى خواهد كه شخصيت سياسى و معنوى اش مانع از انتقادكردن آنان نباشد و تأكيد
مى كند كه اگر در حكومت او كارى را نادرستْ تشخيص دادند، حتماً به او تذكّر دهند.

به سخن ديگر، امام در پاسخ به آن ستايشگر، از يك سو، عادت زشت ثناگويى و مدّاحى امرا و رجال سياسى را در جامعه اسلامى، قاطعانه محكوم مى كند، و از سوى ديگر، مى خواهد روح انتقادكردن و ژرفنگرى در اعمال مسئولان نظام اسلامى را در مردم پرورش دهد، حتى اگر در بالاترين سطح نظام، يعنى امام معصوم باشد، و در عمل نيز پذيرش انتقادسازنده را در مديريت عالى جامعه ى اسلامى رايج گرداند.

/ 170