جمع بندى سياست هاىِ امام - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جمع بندى سياست هاىِ امام

آنچه تا بدين جا آورديم، نگاهى بود گذرا به محتواى فصولى كه در جهت تبيين سياست هاى مختلف امام، تدوين شده است. تأمّل در آنچه آمد، نشان دهنده ى آن است كه سياست از ديدگاه امام على عليه السلام، ابزار حكومت بر مبناى حقوق انسانى و نيازهاى واقعى
مردم است، نه ابزار سلطه ى زورمداران و متجاوزان به حقوق مردم.

اكنون با توجه به آنچه آورديم، مى توانيم با نگاهى كلّى و جمع بندى دقيق، به پرسش ها و انتقادهاىِ طرح شده درباره ى سياست هاى امام على عليه السلام، پاسخ بگوييم وچند و چون آنچه را درباره سياستمدارى امام گفته اند، تحليل كنيم و استوارى و نااستوارى آنها را واگوييم.

دفاع كلّى از سياستمدارىِ امام

على عليه السلام با خواست عمومى و اصرار مردم، زمام خلافت را به دست گرفت و در روز 21 رمضان سال چهلم هجرى، با شهادت آن بزرگوار، طومار خلافت او درهم پيچيده شد. مردم 25 سال با حاكميتِ سه خليفه، خو گرفته بودند كه به روزگار خلافت آنان، سياست هايى معمول شده بود و شيوه هايى در حكومت بر مردمْ روا شده بود كه امام، بسيارى از آن سياست ها را استوار نمى دانست؛ و سختى تغيير خُلق و خوى مردم را در حدّ بازگرداندن آب بر جوى مى دانست، بسى مشكل و گاه در مواردى محال. بدين سان، با نهايت احتياط و حزم انديشى و پس از تن زدن فراوان از پذيرش- تا چنان نپندارند كه او را در حكومتْ طمعى است- خلافت را پذيرفت. امّا از همان آغاز، هم برنامه هاى آينده را به صراحت گفت، و هم دشوارى ها را برشمرد.

بخش هايى از سياست امام على عليه السلام و برخى از مواضع سياسى آن بزرگوار، از ديربازْ زمينه ى گفتگوهايى را به وجود آورده است و نقدها و انتقادهايى را باعث شده است. چگونگى نگاه به سياست و حكومت، زمينه ى بسيارى از اين نقدها و انتقادهاست. آنان كه
سياست را ابزار قدرت مى انگارند و از موقعِ حكومت، سلطه بر مردم را هدف گرفته اند، برخى از مواضع سياسى امام را بر نتابيده اند. پيش از هر چيز بايد دانسته شود كه على عليه السلام، حكومت را براى احقاق حقْ پذيرفته بود،و سياست را به عنوان ابزار حكومت، بر مبناى حقوق انسانى و برآوردن نيازهاى واقعى انسان، قبول كرده بود.

اگر از اين زاويه بنگريم و با اين ملاكْ حكومت و حاكميت او را ارزيابى كنيم، خواهيم ديد كه آنچه امامْ بدان دست يازيده، دقيقاً در جهت اهداف بلند او، و استوار و به سامان بوده است.

اما كسانى كه از اين زاويه نگاه نمى كنند، موضع امام را در شوراى شش نفرى عمر براى تعيين خليفه نمى پذيرند و تأكيد بر عزل معاويه را در آغاز حكومت و در هنگامه اى كه هنوز پايه هاى حاكميت او استوار نشده بود، از شيوه هاى سياستمدارانه، به دور مى دانند و مى گويند كه على عليه السلام، رزم آورى دلير و بى باك بود؛ امّا سياستمدارى حكومتگر، نه!

مى گويند اگر على عليه السلام، مرد سياست بود، چرا هنگامى كه عبدالرحمان در شوراى شش نفرى كه عمر براى تعيين خليفه ى پس از خود تشكيل داده بود، به او پيشنهاد كرد كه با وى بيعت كند، مشروط به آن كه به سيره ى ابوبكر و عمر عمل كند، شرط او را نپذيرفت؟! سياستمدارانه آن بود كه مى پذيرفت و پس از استوار سازى پايه هاىِ حكومت، به شيوه ى خودْ عمل مى كرد و به راه خود مى رفت. مگر عثمان كه شرط را پذيرفت، به شيوه آنها رفت؟!

اگر امام با سياستْ عمل مى كرد، نبايد در آغاز حكومت، با عناصر مخالف، بويژه طلحه و زبير كه چهره هاى موجّهى بودند، و معاويه كه در شامْ سلطه و نفوذ داشت، بدان سان برخورد مى كرد. بايد موقّتاً مى ساخت و خواسته هاى آنان را تأمين كرد و
پس از استقرار حكومت، به قلع و قمع آنان مى پرداخت. اين گونه موضع گيرى ها و برخوردهاى سؤال انگيز، در زندگى سياسى على عليه السلام، كم نيست. پافشارى امام بر ارزش هاى اخلاقى و اسلامى، در استوارى قدرت و سلطه وى، مشكل آفريد و او را با دشوارى هاى جدّى روبه رو كرد. اكنون پيش از هر چيز، سخن ابن ابى الحديد را بياوريم كه مى گويد:

واعلم أن قوماً ممن لم يعرف حقيقة فضل أميرالمؤمنين عليه السلام زعموا أنّ عمر كان أسوس منه، وان كان هو أعلم من عمر.... [ شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحديد، ج 10، ص 212. ]

بدان، گروهى از كسانى كه برترى امير مؤمنان را نمى شناسند، عمر را سياستمدارتر از او مى پندارند، گرچه او را داناتر از عمر دانسته اند.

سپس ابن ابى الحديد مى افزايد:

ابو على سينا در كتاب شفا، بدين امر تصريح كرده و استاد ما نيز بدين سخن، تمايل داشت و در كتاب الغرر بدان پرداخت. همچنين دشمنان و مخالفانش گمان برده اند كه معاويه از او سياستمدارتر و تدبيرش درست تر بود. [ همان جا. ]

آنچه در اين جا براى پرهيز از طولانى شدن مطلب مى آيد، پاسخى كلّى است به همه انتقادهايى كه به سياست هاى حضرت على عليه السلام وارد مى شود و پاسخ هاى تفصيلى، در جاى مناسب هر پرسش، ارائه خواهد شد.

مهم ترين نكته در پاسخ به اين موضوع، تأكيد بر نوع نگاه به سياست و حكومت است. اگر سياست را ابزار حكومت بر دل ها بدانيم، و يا سياست را حكومت بر اساس حقوق مردم و نيازهاى واقعى جامعه تفسير كنيم و با اين نگاه به مواضع على عليه السلام
بنگريم، خواهيم يافت كه على عليه السلام، بزرگ ترين سياستمدارِ تاريخ پس از رسول خداست؛ امّا اگر سياست و سياستمدارى را ابزارى براى رسيدن به قدرت و زورمدارى و سلطه جويى بدانيم و يا آن را بهره كشى از مردم و تسلّط استثمارى بر مردم تفسير كنيم، مواضع حضرت، به عنوان سياستمدار، قابل دفاع نيست. روشن است كه امام، به اين مسائل توجه دارد و شيوه بهره گيرى از آن را نيز مى داند؛ ولى به لحاظ تقيّد به قوانين الهى و ارزش هاى اخلاقى و تأكيد بر حقوق مردم، بهره گيرى از آن را روا نمى داند. اين كلام او به روشنى، نشان دهنده ى حقيقت ياد شده است كه فرمود:

لولا ان المكرو الخديعة في النار لكنت أمكر الناس. [ الكافى، ج 2 ص 336. ]

اگر نبود كه نيرنگ و حيله، جايش در آتش بود، من از نيرنگبازترينِ مردم بودم.

هيهات! لولا التقى لكنت أدهى العرب. [ ر.ك: ح 75. ]

هرگز! اگر پارسايى نبود، من از زيرك ترين مردمانِ عرب بودم.

و نيز مى فرمايد:

به خدا سوگند، معاويه از من زيرك تر نيست، ليكن او حيله مى كند و به فجور دست مى زند؛ و اگر نبود زشتىِ حيله، من از زيرك ترينِ مردمان بودم، امّا هر نيرنگى، معصيت است، و هر معصيتى سرپوشى است، و براى هر نيرنگبازى، پرچمى است در روز قيامت كه بدان شناخته گردد. [ ر.ك: ح 77. ]

بدين سان، امام به خوبى مى داند كه چگونه نفس ها را در سينه خفه كند، و چه سان، فريادها را به سكوت بكشاند و با نيرنگ، كسان را فريب دهد و با زورمدارى، در دلها

هراس افكند، و با تطميع، آزمندانِ سركش را رام كند، و تجاوز به حقوق مردم و از كشته، پُشته ساختن، و مخالفت ها و شورش هاىِ داخلى را از بيخ و بُن بركَنَد؛امّا او على است و حق مدار و خدا بين و معاد باور، كه تقيّدش به حق و پايبندى اش به ارزش هاىِ اخلاقى و تأكيدش بر آموزه هاى الهى، او را از اين كه به سياست هاى نامشروعْ دست يازد، باز مى دارد. امام، بارها به اين حقايق، اشاره كرده و از جمله مى فرمايد:

انّى لعالم بما يصلحكم و يصلح أودكم ولكنّى لا أرى اصلاحكم بافساد نفسى. [ موسوعة الإمام على بن أبى طالب عليه السلام، ج 7، ص 34: لا أرى اصلاحكم با فساد نفسى. ]

به خدا سوگند كه دانايم به چيزى كه شما را رام گرداند و كجى تان را راست كند، وليكن نمى خواهم با رام كردن شما خود را تباه سازم.

امام، به روشنى مى فرمايد كه او نيز شيوه ى رام كردن مردم را مى داند؛ سياست هاى زورمدارانه اى را كه در كوتاه مدّت، صداها را خفه مى كند، مى شناسد، امّا به كار نمى برد و آنها را عامل فساد مصلح مى داند.

شگفتا! در نگاه على عليه السلام، اين گونه كردارها، بيش از هر چيز، سياستمدار را به وادى هولناك زورمدارى، سلطه جويى و به تعبير آن بزرگ، به فساد مى كشاند و همين است كه صَلا در مى دهد: اصلاح به بهاى فسادِ مصلح، هرگز!سخن بلند امام، نشان دهنده ى آن است كه اصلاحاتِ پندارى، بهايى جز فساد مصلح ندارد.

روشن است كه مراد امام، اصلاحات نامشروع است؛ مانند انجام دادن اصلاحات اقتصادى به بهاى قربانى شدن عدالت اجتماعى در جهان امروز. امام، چنين اصلاحاتى را بر نمى تابيد. او خوب مى دانست كه چگونه از يك سو مخالفان و سركشانِ پرنفوذ سياسى خود را فريب دهد و آنان را با وعده دادن به تأمين آزمندى هايشان ساكت كند، و اندك
اندك، آنان را از ميان بردارد، و از سوىِ ديگر، به مردم، وعده ى برآوردن حقوق واقعى را بدهد، و در پيش ديد مردم، بر گسترش ارزش هاى الهى و انسانى تأكيد كند و چون پايه هاى حكومت را استوار كرد، به آنچه كه بخواهد، عمل كند و همه ى وعده ها را دگرسان كند، چنان كه سياستمداران، هماره چنان كرده اند. اگر چنين مى كرد، ديگر او على بن ابى طالب نبود. سياستمدارى بود چون ديگر سياستمدارها.

اين همه شيدايى در تاريخ، شيفتگى انسان ها به على عليه السلام، معلول حق مدارى اوست. اكنون نيك بنگريم كه كجايند سالوسان و تزويرگران زورمدار؟ و از سوى ديگر، ببينيم علّت ماندگارى على عليه السلام بر رواق تاريخ و بلنداى زمان، به چه علّت است؟ سينه ها چرا آن همه عشق به على عليه السلام را بر خود نهاده اند؟ گفتيم و باز هم مى گوييم كه على عليه السلام، سياست را ابزار اقامه ى حق مى داند و تأمين حقوق آنان، نه ابزار سلطه بر مردم. اصلاحات علوى، هدفى جز زنده گرداندن سيره و سنّت و شيوه ى حكومت نبوى نداشت.امام على عليه السلام، نمى توانست سياست هاى ضد ارزشى، ضد دينى و ضد انسانى را معمول بدارد. چنين بود كه على عليه السلام، با همان دشوارى هايى رو به رو بود كه رسول خدا نيز با آنها درگير بود. [ شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحديد، ج 10، ص 214. ]

على عليه السلام مى كوشيد تا با تحمّل دشوارى ها و شكيبايى در برابر تلخى ها و مشكلات، يك بار ديگر، سيماى نورانى حكومت نبوى و شيوه ى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله را در تاريخ اسلام، تكرار كند و سيره اى كارآمد و عدالت گستر و زيبا را در پيش ديد نسل ها و عصرها بگذارد.

/ 170