عدالت در توزيع - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدالت در توزيع

انسان ها غالباً در كمند كشش ها و جاذبه هاى مادّى و دنيوى هستند. اگر كسى يا كسانى به تمتّع هاى دنيوى خو كردند و زندگى را از متاع دنيوى انباشتند و در بهره ورى از آن، رفاه زدگى و تنعّم پرورى را پيشه ى خود ساختند، جدا شدن از آن، بس دشوار خواهد بود.

پس از رسول خدا و به روزگار خلافت خلفاى سه گانه، از جمله سياست هاى غلط، تطميع چهره هاى موجّه، و تبعيض در بهره ور ساختن خواصّ وابسته بود. بدين سان، كسان بسيارى بركشيده شدند كه آن جايگاه عالى، شايسته ى آنان نبود و كسانى فرو افتادند
كه به ناحق، بر آنها ظلم روا شده بود.

اكنون امام، آهنگ زدودن اين فاصله ى وحشتناك طبقاتى و نابسامانى بهره ورى كسان را از حكومت داشت و اين مطلب را به صراحت، در يكى از آغازين خطبه هايش بيان كرده بود. [ ر ك: ح 62. ]

روشن بود كه اين سياست، كسانِ بسيارى را عليه امام برمى انگيخت و آنان- كه غالباً از خواص و چهره هاى موجّه بودند- با ترفندهاى گونه گون، عوامِ بسيارى را براى توجيه مخالفت هاىِ خود و پنهان داشتن راز جدايى از على عليه السلام به دنبال خود مى كشاندند.

چنين بود كه علاقه مندان به امام على عليه السلام، مكرّرا از او مى خواستند كه از اين سياست، روى گردانَد و رؤساى قبايل و چهره هاى پرنفوذ سياسى و شخصيت هاى پُر طمطراق بهره ور از امتيازات اقتصادى ويژه را براى مدّتى فراموش كند و با آنها و بهره ورى هايشان برخورد نكند؛ امّا امام، آن پيشنهادها را با اصول و مبانى حكومت علوى در تضاد مى ديد و از پذيرش آن، تن مى زد. گويا امام، پذيرفتن آن پيشنهادها را نوعى دست كشيدن از اهداف و آرمان هاى حكومتى اسلام مى دانست و نمى پذيرفت.

اكنون به نمونه هايى از اين گونه پيشنهادها و پاسخ هاى امام، بنگريم:

1. در كتاب الغارات چنين آمده است:

على عليه السلام، از فرار مردم به سوى معاويه، نزد مالك اشتر، شكوه كرد. اشتر گفت: اى اميرمؤمنان! ما با مردمان بصره، با همراهى بصريان و كوفيان جنگيديم و رأى |همگان| يكى بود، و پس از آن، اختلاف كردند و دشمنى برپا داشتند، نيّت ها سُست شد و عدالت، كم گرديد؛ و تو آنان را به عدالت مى خوانى و با حق، در ميانشان رفتار مى كنى و حقّ فروافتادگان را از مهتران مى ستانى و آنان، نزد تو بر فروافتادگان، برترى ندارند. گروهى
از آنان كه با تو بودند، وقتى به اين امر مبتلا شدند، ناله سر دادند و از اين عدالت، اندوهناك گشتند. |امّا| هديه هاى معاويه، نزد ثروتمندان و بزرگان بود و جان مردم به سوى دنيا پَر كشيد، و كم اند آنان كه بهره اى از دنيا ندارند، و بسيارى شان، كسانى اند كه حق را دور مى افكندند و با باطل، همراهى مى كنند و دنيا را ترجيح مى دهند. اگر بر آنان بذل و بخشش كنى، گردن هاى مردم، به سوى تو كشيده شود و خيرخواهى شان را به سوى خود كشانى و دوستى شان برايت خالص گردد. خداوند، كارت را سامان دهد اى اميرمؤمنان! دشمنت را نابود گرداند و جمعيّت آنان را پراكنده سازد و حيله ى ايشان را سست گرداند و كارهاشان پراكنده كند، كه او به آنچه مى كند، داناست.

على عليه السلام در پاسخ او، خدا را سپاس گفت و بر او درود فرستاد و فرمود: امّا آنچه گفتى رفتار و منشم برپايه ى عدالت است، به درستى كه خداوند مى فرمايد: هركه كار شايسته كند، به سود خود اوست؛ و هركه بدى كند، به زيان خود اوست، و پروردگارِ تو به بندگان |خود|، ستمكار نيست؛ و من از اين كه كوتاهى كرده باشم در آنچه گفتى، هراسان ترم.

و امّا آن كه بر زبان آوردى كه حق، بر آنان، گران است و بدين سبب، از ما جدا شدند. پس خداوند، آگاه است كه آنان، از ستمِ |ما| از ما جدا نشدند و آن گاه كه از ما كناره گرفتند، به عدالت فراخوانده نشدند؛ |بلكه| جز دنياى فانى را كه گويا از آن جدا شده اند، نجُستند و روز رستاخيز، مورد بازخواست قرار گيرند كه: آيا دنيا را طلب كردند يا براى خدا رفتار كردند؟

و امّا داستان بذل و بخشش و خريدن مردان كه بر زبان راندى، به درستى كه ما را توان آن نيست كه از ثروت هاى عمومى، به هركس بيش از حقّش بپردازيم، كه خداوند فرمود و سخنش حقّ است: بسا گروهى اندك كه بر
گروهى بسيار، به اذن خدا پيروز شدند، و خداوند، با شكيبايان است. و محمد صلى الله عليه وآله را به تنهايى برانگيخت و پس از مدّتى، اندك او را بسيار كرد و گروهش را پس از خوارى، عزيز گردانيد، و اگر خداوند بخواهد، ما را براى كار بگمارد و دشوارى ها را برايمان هموار گرداند و سختى ها را آسان سازد.

و من آنچه از رأيت كه خشنودى خدا در آن است، پذيرا باشم و تو از امين ترين ياران منى و مورد اعتمادترين آنها و خيرخواه ترين و صاحب نظرترين آنان نزد من هستى. [ موسوعة الامام على بن أبى طالب عليه السلام، ج 7، ص 171. ]

2. در همان كتاب، از ربيعه و عماره، چنين گزارش شده است:

گروهى از ياران على عليه السلام نزد او رفتند و گفتند: اى اميرمؤمنان! اين ثروت ها را ببخش و اشراف و بزرگان عرب و قريش را بر آزاد شده هاى غير عرب، برترى ده، و نيز آن كه را از مخالفتش فراوانش هراس دارى |برترى ده|.

|ربيعه| گويد: آنان، اين سخن را از آن رو گفتند كه معاويه، با آنان كه به سويش مى رفتند، چنين مى كرد.

على عليه السلام به آنان فرمود: آيا مرا فرمان مى دهيد كه پيروزى را با ستم بجويم؟ به خدا سوگند، چنين نكنم تا خورشيد طلوع مى كند و ستاره اى در آسمان مى درخشد. به خدا سوگند، اگر اين ثروت ها از آنِ من بود، به برابرى ميانشان رفتار مى كردم، چه رسد كه اينها اموال عمومى است. [ همان، ص 173. ]
3. سهل بن حنيف- كه فرماندار امام على عليه السلام در مدينه بود- نامه اى براى حضرت فرستاد و گزارش داد كه گروهى از مردم مدينه به معاويه پيوسته اند. امام، در پاسخش نوشت:

پس از حمد و سپاس خدا؛ به من خبر رسيده كه گروهى از مردمى كه نزد تو به سر مى برند، پنهانى نزد معاويه مى روند. دريغ مخور كه شمارِ مردانت كاسته شود و كمكشان از دستت رود. در گمراهى آنان و رهايى تو، فرارشان از هدايت و حقيقت به سوى كورى و نادانى بس.

آنان، مردم دنيايند و بدان رو كرده و شتابان در پى اش افتاده اند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و آن را فهم كردند و دانستند كه مردم، در ميزان عدالت، در حق برابرند. پس به سوى برترى جويى گريختند. دور باشند از رحمت خدا!به خدا آنان، از ستمى نگريختند و به عدالت نرسيدند و ما در اين كار، اميدواريم كه خداوند، دشوارى ها را هموار، و سختى ها را آسان سازد، ان شاء اللَّه! والسلام! [ همان جا. ]

/ 170