تحليلى بر علل ناخشنودى امام على از پذيرش حكومت - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحليلى بر علل ناخشنودى امام على از پذيرش حكومت

خيزش عليه عثمان، به لحاظ چگونگى حكومت او همگانى شده بود. فراگيرى قيام عليه عثمان و توجّه مردم به چهره اى برجسته براى خلافت، عملاً سرنوشت خلافت را از دست جريان ها به در برده بود. بدين سان، مردم بودند كه درباره ى رهبر سياسى خود، تصميم مى گرفتند. در آن هنگامه ى شگرف، تمام دل ها بدون اندكْ ترديدى، متوجّه امام على عليه السلام بود؛ شايسته ترين فرد براى جانشينى پيامبر صلى الله عليه وآله كه اكنون از پسِ بيست و پنج سال انزوا، نامش بر سرِ زبان ها فراز مى آمد.

گرايش عمومى مردم، به گونه اى است كه هيچ كس را ياراى مخالفت با اين حركت عمومى نيست. از اين روى، داعيه دارانى كه خود را همتاى على عليه السلام مى پنداشتند و در شوراى شش نفرى عمر در كنار امام بودند نيز احساس مى كردند كه درايت سياستمدارانه"!" اقتضا مى كند كه پيش تر از ديگران، دست بيعت به سوى امام، دراز كنند.

سيل خروشان امّت، از هر سو براى بيعت، آهنگ خانه ى على عليه السلام را داشت؛ امّا امام، قاطعانه ايستاد و از پذيرش پيمان با مردم، تَنْ زد و با صراحتْ اعلام كرد كه
سراغ ديگرى برويد كه: من وزير شما باشم، بهتر است از آن كه امير بر شما باشم.

شگفتا! كسى كه خود را خليفه ى بلافصل رسول اللَّه صلى الله عليه وآله مى داند و در روزگار دراز انزوا، در هر موقع مناسب و موضع مقتضى، مظلوميت خود را به زبان آورده و از شايستگى خود بر خلافت، سخن گفته و ديگرسانى و ربوده شدن حقّ خود را از سرِ سوز و از ژرفاى جان، فرياد كرده است، اكنون در برابر چنين رويكردى شگرف كه همگان با تمام وجود و با جان و دل، آهنگِ پذيرش زمامدارى او را دارند، و در انتخابى آزاد و مستقيم، بر حاكميت و حكومت او تأكيد مى ورزند، نمى پذيرد و صريحاً عدم تمايل خود را به پذيرش اين مسئوليت، اعلام مى كند.

چرا؟! آيا به واقعْ امام، پذيرفتن حكومت را خوش نمى داشت و بر حاكميت ديگرى تمايل داشت؟! يا با اين گونه موضعگيرى، نوعى تعارف سياسى براى جلب توجّه بيشتر مردم، طرح مى كرد؟! يا اين دو گونه برخورد در زندگانى وى، دليل يا دلايل ديگرى دارد؟

گويا اندكْ آشنايى با بينش، روش و منش على عليه السلام، ترديدى باقى نمى گذارد كه او از تعارفات سياستمدارانه به دور است و از نَفْس حكومت، بيزار. على، نه در پى حكومت بود و نه در انديشه ى سلطه ى بر مردم. او به حكومت، چونان ابزارى بر استواردارى حق و گسترش عدل و اقامه ى قسط مى انديشيد. آيا شرايط سياسى، اجتماعى و فرهنگى آن روزگار، براى دست يافتن به چنين اهدافى از حكومت، آماده بود؟ اكنون و از پسِ بيست و پنج سال دگرگونى هاى سياسى، اجتماعى و فكرى و ديگرسانى هاىِ روحى و ذهنى، صحابيان و همراهان نيز دگرگونه شده اند، با انديشه هايى ديگر، و معيارها و ملاك هايى ديگر براى زندگانى و...
نسل حاضر كه ميداندارِ صحنه ى سياست و آخرين هنگامه هاست نيز در شرايطى قرار دارد كه نه با معيارها و ملاك هاى استوار دين آشناست، و نه با چگونگى اوضاع عصر رسالت، و نه با سيره ى پيامبر صلى الله عليه وآله؛ ونه از على عليه السلام و جايگاه والاىِ او در دين و شأن عظيم او آگاهى درستى دارد. آنچه در ربع قرن بر دين رفته، تفسير و تأويل هايى است كه از متون دينى شده،و دگرسانى هايى است كه در احكام، پديد آمده است.

همه ى اينها تصويرى از دين در ذهن و زبانْ رقم زده بود كه عمل بر اساس كتاب و سنّت، به دور از مجامله ها و مداهنه ها را بسى دشوار مى ساخت. امام على عليه السلام مى دانست كه آب رفته را به جوى بازگرداندن، همان و سر بركشيدن فتنه ها، همان! گزاردن حق، همان و سر بركشيدن باطلْ مداران حق ستيز، همان!. از اين روى، از پذيرش، تن مى زند و بر آن تأكيد مى ورزد، تا مگر فردا و فرداها در برابر سركش ها حجّتى باشد. چنين است كه حضرت در جايى فرمود: دعوني والتمسوا غيري، فإنّا مستقبلون أمراً له وجوه وألوان، لا تقوم له القلوب ولا تثبت عليه العقول. وإنّ الآفاق قد أغامت، والمحجّة قد تنكّرت، واعلموا أنّي إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم، ولم اُصغِ إلى قول القائل وعتب العاتب، وإن تركتموني فأنا كأحدكم، ولعلّي أسمعكم وأطوَعكم لمن ولّيتموه أمركم، وأنا لكم وزيراً، خير لكم منّي أميراً. [ نهج البلاغه، خطبه ى 92؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 110. ]

مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد كه ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ مى رويم. دل ها در آن، بر جا نمى ماند و خِرَدها بر آن، استوار نمى گردد. گستره ى زندگى را ابرهاى فتنه، پوشانده و راه درست شناخته نشود؛و بدانيد اگر من درخواستِ شما را پذيرفتم،با شما چنان رفتار مى كنم
كه |خود| مى دانم و به سخنِ سخنسرايان و ملامتِ سرزنش كنندگان، گوش نمى دهم، واگر مرا واگذاريد، همچون يكى از شمايم و براى كسى كه كار خود را بدو مى سپاريد، بهتر از ديگران، فرمانبردار و شنوا باشم. اگر من وزير شما باشم،بهتر است تا امير شما باشم.

كلام مولا بسى گوياست. آنچه به استقبال آن مى رويم، گونه گون است و داراى رويه ها: امواجى كه در پيش داريم، توفان هايى كه آغاز خواهد شد، عدالتى كه من بر آن پاى خواهم فشرد، فريادهايى كه در پى آن برخواهد آمد و...

امام مى خواست تا زمينه آماده شود و معيارها و ملاك هاى تعامل را با مردم در ميان نهد، خطوط اصلى حكومت را وا گويد و آينده را روشن سازد، تا مردمْ آگاهانه انتخاب كنند و هوشمندانه موضع گيرند.

سخنان امام، پس از آن تن زدن ها و نپذيرفتن ها در خطبه اى كه ياد شد و مواردى ديگر:

1" تأكيدى است بر اين كه او شيدا و شيفته ى رياست نيست. اگر از خودْ سخن گفته، اگر از ديگرسانى ها پس از رسول خدا ناليده، اگر بر امامت و پيشوايى خود تأكيد كرده، همه و همه، براى آشكار ساختن حقايق و تأكيد بر مصالح بوده است.

اكنون نيز اگر زمام امور را بر دست مى گيرد و مسئوليت خلافت را مى پذيرد، براى اجراى حقّ است و پى نهادنِ حكومتى بدان سان كه خود مى داند، تا فردا هيچ كس و هيچ گروه و قبيله اى، به لحاظ فريادگرى و بيعت امروزش، خود را طلبكار نداند و آهنگ تحميل خواسته هايش را بر او نداشته باشد.

2" تأكيد بر اين كه دگرگونى هايى در آموزهاى دين، چهره بسته است. پس از
پيامبر صلى الله عليه وآله، آيين الهى دست خوش دگرسانى هايى شده است. اكنون او چون زمام امور را به دست گيرد با تحريف ها مبارزه خواهد كرد و در جهت نمودنِ چهره ى راستين دين از پسِ غبار تحريف، خواهد كوشيد و اين همه، بسى تنش هاى سياسى و اجتماعى به همراه خواهد داشت.

3" بيعت با او، بيعت با آرمان هاى علوى است. اكنون، آن كه دست در دست او مى نهد و با او پيمان مى بندد، بايد آماده ى همراهى باشد؛ همراهى براى زدودن تحريف ها، بازسازى معنوى جامعه، حاكميت واقعى دين، باز نمودن آنچه از يادها رفته است و روشن ساختن حقايقى كه دست خوش دگرگونى شده است و... بدين سان، مولا با امواج خروشان مردمى كه فرياد برآورده اند تا على زمامِ خلافت را بر دست گيرد، اتمام حجّت مى كند كه او از پذيرش خلافت، گسترش عدالت، گزاردن حق و احياىِ آيين الهى را مراد كرده است و راه، اين است نه جز اين.

/ 170