مصقلة بن هبيره - سیاست نامه امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست نامه امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری، سید محمدکاظم طباطبایی، سید محمود طباطبایی نژاد، محمدعلی مهدوی راد؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصقلة بن هبيره

130. امام على عليه السلام- در نامه اش به مصقلة بن هبيره-: خبرى از تو به من رسيده كه اگر چنان رفتارى از تو سر زده باشد، رفتار ناشايستى را مرتكب شده اى. خبر رسيده است كه ثروت مسلمانان را ميان كسانى كه از تو درخواست احسان و نيكى كرده اند، از باديه نشينان قبيله بكر بن وائل، تقسيم كرده اى.

پس سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان ها را بيافريد و دانش او نسبت به هر چيز، فراگير است، اگر اين سخنْ درست باشد، خود را نزد من فرومايه مى بينى. پس حقوق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با خرابى دين و از ميان بردنش اصلاح مكن كه از اين گروه باشى، "زيانكارترينِ مردم، كسانى اند كه كوشش آنها در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مى دهند".

131. امام على عليه السلام- در نامه اش به مصقله-: پس از حمد و سپاس خداوند؛از بزرگ ترين خيانت ها، خيانت به امّت است و بزرگ ترين دغلكارى بر مردمان يك شهر، دغلكارى پيشواى آنان است. نزد تو از مال مسلمانان، پنج هزار |سكّه| است. آن را در هنگامى كه فرستاده ى من نزد تو مى آيد، برايم بفرست؛ وگرنه، وقتى نامه ام به تو رسيد، نزد من آيى؛ چرا كه به فرستاده ام گفته ام كه پس از وارد شدن بر تو، رهايت نكند، مگر آن كه اموال را بفرستى. والسلام عليك!
132. الغارات- به نقل از ذهل بن حارث-: مصقله مرا به محلّ اقامت خود فرا خواند و غذايى آماده ساخت و خورديم. سپس گفت: به خدا سوگند، امير مؤمنان، اين ثروت ها را از من مى خواهد و من بر آن، توانايى ندارم. |ذهل گويد:| به وى گفتم: اگر مايلى، يك هفته دستور را به اجرا نگذارد تا ثروت ها را گردآورى كنى. گفت: به خدا سوگند، نمى خواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسى درخواست كنم.

سپس گفت: بدانيد به خدا قسم، اگر پسر هند يا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه مى كرد، آن را براى من رها مى كرد. عثمان را نديدى كه چگونه |در حكومتش |اشعث بن قيس، صد هزار درهم از ماليات آذربايجان را هر ساله خرج ميهمانى مى كرد؟ |ذهل گويد:| گفتم اين مرد "على بن ابى طالب"، بدين رأى معتقد نيست و چيزى را به تو نبخشد. لحظاتى ساكت شد و من هم سكوت كردم. يك شب از اين گفتگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست. خبر به على عليه السلام رسيد. فرمود: چه شده است او را؟ خدا او را غمگين سازد! مانند سروران، رفتار كرد و مانند بردگان، گريخت و مانند اهل فجور، خيانت ورزيد. بدانيد كه اگر او براى گردآورى ثروت ها به پا مى خاست و ناتوان مى شد، بر حبس او نمى افزوديم. اگر چيزى نزد او مى يافتيم، ضبط مى كرديم و اگر ثروتى نزد او نمى جُستيم، او را رها مى كرديم. آن گاه به سوى خانه ى مصقله رفت و آن را خراب كرد.

ر. ك: بخش شانزدهم/كارگزاران امام على/مصقلة بن هبيره.

المنذر بن الجارود

133- أنساب الأشراف: وكتب عليه السلام إلى المنذر بن الجارود، وبلغه أنّه يبسط يده في المال، ويصل من أتاه، وكان على اصطخر: [ اِصْطَخر: معرّب استخر، وهي من أقدم مدن فارس، وبها كان سرير الملك دارا بن داراب، وبها آثار عظيمة. وبينها وبين شيراز اثنا عشر فرسخاً "راجع تقويم البلدان: 329". ] إنّ صلاح أبيك غرّني منك، وظننت أنّك تتّبع هديه وفعله، فإذا أنت فيما رُقِّيَ إليَّ عنك لا تدع الانقياد لهواك وإن أزرى ذلك بدينك، ولا تُصغي إلى الناصح وإن أخلص النصح لك، بلغني أنّك تدع عملك كثيراً وتخرج لاهياً متنزّهاً متصيّداً، وأنّك قد بسطت يدك في مال اللَّه لمن أتاك من أعراب قومك، كأنّه تراثك عن أبيك واُمّك. وإنّي اُقسم باللَّه لئن كان ذلك حقّاً لجملُ أهلك وشسع نعلك خير منك،وأنّ اللعب واللهو لا يرضاهما اللَّه، وخيانة المسلمين وتضييع أعمالهم ممّا يسخط ربّك، ومن كان كذلك فليس بأهل لأن يسدّ به الثغر، ويُجبى به الفي ء، ويؤتمن على مال المسلمين، فأقبِل حين يصل كتابي هذا إليك.

فقدم فشكاه قوم ورفعوا عليه أنّه أخذ ثلاثين ألفاً، فسأله فجحد، فاستحلفه چفلم يحلف، فحبسه [ أنساب الأشراف 391:2؛ نهج البلاغة: الكتاب 71، تاريخ اليعقوبي 203:2 كلّها نحوه. ]

راجع: القسم السادس عشر/المنذر بن الجارود.

منذر بن جارود

133. أنساب الأشراف: امام على عليه السلام در نامه اى به منذر بن جارود كه فرماندارش در اصطخر [ اصطخر، معرّب استخر و از شهرهاى قديمى فارس است. پايتخت شاه دارا آن جا بود و آثار بزرگى در آن است. فاصله اين شهر تا شيراز، دوازده فرسخ است. ] بود، هنگامى كه به وى خبر رسيد كه در ثروت ها گشاده دستى مى كند و به آن كه مى خواهد مى بخشد، چنين نوشت: خوبى پدرت، مرا درباره ى تو فريب داد. گمان مى كردم تو از شيوه و رفتار او پيروى مى كنى؛ امّا آن گونه كه از تو به من رسيده، پيروى هوا و هوس را رها نمى كنى، گرچه به دينت آسيب رساند و به |سخن| خيرخواهان، گوش فرا نمى دهى، گرچه خالصانه خيرخواهى كنند. به من خبر رسيده كه كارهاى بسيارى را بر زمين مى گذارى و براى سرگرمى و تفريح و صيد، بيرون مى روى و در ثروت خداوند، نسبت به باديه نشينان قبيله ات گشاده دستى مى كنى، گويا ميراث پدر و مادر توست.

به خدا سوگند، اگر اين گزارش ها درست باشد، شتر قبيله ات و بند كفش هايت از تو بهترند. خداوند، لهو و لعب را نمى پسندد و خيانت به مسلمانان و تباه كردن كارهاى آنان، خداوند را به خشم آورَد، و كسى كه چنين است، شايسته نيست كه با او مرزها پاسدارى شود و ثروت هاى عمومى، گردآورى گردد و امين اموال مسلمانان قرار گيرد. هر گاه نامه ام به تو رسيد، نزد من بيا.

منذر، نزد امام على عليه السلام آمد و گروهى از او شكايت كردند كه سى هزار |دينار| از بيت المال برداشته است. امام از او سؤال كرد. وى انكار نمود. او را سوگند داد، ولى سوگند ياد نكرد. سپس او را زندانى كرد.

ر. ك: بخش شانزدهم/كارگزاران امام على/منذر بن جارود.

/ 170