غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • وصال حالت اگر عاشقى حلال كند
    وصال جستن عاشق نشان بي خبريست
    رهيست عشق كشيده ميان درد و دريغ
    نصيب خلق يكى خندقى پر از شهوت
    چو از نصيب گذشتى روا بود كه دلت
    چو آفتاب رخش محترق شود ز جمال
    نگار من چو شب از گرد مه درآلايد
    نگه نيارم كردن به رويش از پى آن
    كمال حال ز عشاق خويش نقص كند
    وصال او به زمانى هزار روز كند
    هزار آيت دل بردنست يار مرا
    چو او سوار شود سرو را پياده كند
    حدي در دهن او تو گوييى كه مگر
    گمان برى كه سيه زلف او بر آن رخ او
    زهى بتى كه به خوبى خويش در نفسى
    هزار صومعه ويران كند به يك ساعت تبارك الله از آن روى پر ملاحت و زيب
    تبارك الله از آن روى پر ملاحت و زيب



  • فراق عشق همه حالها زوال كند
    كه نه ره همه ى عاشقان وصال كند
    طلب در او صفت بى خودى مال كند
    در او مجاز و حقيقت همى جدال كند
    حدي دلبر و دعوى زلف و خال كند
    نقاب بندد بعضى ازو هلال كند
    حرام خون هزاران چو من حلال كند
    كه جان ز تن به ره ديده ارتحال كند
    بتم چو خوبى بي نقص را كمال كند
    فراق او ز شبى صد هزار سال كند
    ز من هر يكيش طبايع دو صد جمال كند
    چو غمزه سازد هاروت را نكال كند
    وجود با عدم از لذت اتصال كند
    يكى شبست كه با روز او جدال كند
    هزار عاشق چون من فر و جوال كند
    چو حلقه هاى سر زلف جيم و دال كند كه غايت همه عشاق قيل و قال كند
    كه غايت همه عشاق قيل و قال كند


/ 436