عاشق مشويد اگر توانيد اين عشق به اختيار نبود هرگز مبريد نام عاشق آب رخ عاشقان مريزيد معشوقه وفا به كس نجويد اينست رضاى او كه اكنون اينست سخن كه گفته آمد بسيار جفا كشيد آخر اينست نصيحت سنايى
اينست نصيحت سنايى
تا در غم عاشقى نمانيد دانم كه همين قدر بدانيد تا دفتر عشق بر نخوانيد تا آب ز چشم خود نرانيد هر چند ز ديده خون چكانيد بر روى زمين يكى نمانيد گر نيست درست بر مخوانيد او را به مراد او رسانيد عاشق مشويد اگر توانيد
عاشق مشويد اگر توانيد