اى سنايى كفر و دين در عاشقى يكسان شمر كفر و ايمان گر به صورت پيش تو حاضر شوند ور نمي دانى كه خود جانان چه باشد در صفا چشمه ى حيوان چه جويى قطره اى آب از نياز يوسف گم كرده از نو ديده ى شوخى بدوز
يوسف گم كرده از نو ديده ى شوخى بدوز
جان ده اندر عشق و آنگه جان ستان را جان شمر دستگاه كفر بيش از مايه ى ايمان شمر هر چه آن را از تو بيرون برد آن را آن شمر در كنار افشان ز چشم و چشمه ى حيوان شمر پوست را بر قالب خود خانه ى احزان شمر
پوست را بر قالب خود خانه ى احزان شمر