اى زلف تو تكيه كرده بر گوش اى كرده دلم ز عشق مفتون چون رزم كنى و بزم سازى گويند ترا مه قدح گير گيرم كه مرا شبى به خلوت نيكو نبود كه بى گناهى گيرم كه سنايى از غمت مرد بى روى تو بود دوش تا صبحيارب شب كس مباد هرگز يارب شب كس مباد هرگز
اى جعد تو حلقه گشته بر دوش وى كرده تنم ز هجر مدهوش اى لاله رخ سمن بناگوش خوانند ترا بت زره پوش تا روز نگيرى اندر آغوش يك باره مرا كنى فراموش بارى سخنش به طبع بنيوش از ناله ى او جهان پر از جوشزينگونه كه او گذاشت شب دوش زينگونه كه او گذاشت شب دوش