غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • بى تو اى آرام جانم زندگانى چون كنم
    هر زمان گويند دل در مهر ديگر يار بند
    داشتى در بر مرا اكنون همان بر در زدى
    گر بخوانى ور برانى بر منت فرمان رواست
    هر شبى گويم كه خون خود بريزم در فراق
    بودم اندر وصل تو صاحبقران روزگار
    هست آب زندگانى در لب شيرين تو
    ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقى
    هم قضاى آسمانى از تو در هجرم فكند
    بر جهان وصل بارى بنده را منشور ده
    من چو موسى مانده ام اندر غم ديدار تو
    نيستم خضر پيمبر هست اين مفخر مرا مر مرا گويى كه پيران را نزيبد عاشقى
    مر مرا گويى كه پيران را نزيبد عاشقى



  • چون تو پيش من نباشى شادمانى چون كنم
    پادشاهى كرده باشم پاسبانى چون كنم
    چون ز من سير آمدى رفتم گرانى چون كنم
    گر بخوانى بنده باشم ور برانى چون كنم
    باز گويم اين جهان و آن جهانى چون كنم
    چون فراق آمد كنون صاحبقرانى چون كنم
    بى لب شيرين تو من زندگانى چون كنم
    پس كنون بى روى خوبت كامرانى چون كنم
    دلبرا من دفع حكم آسمانى چون كنم
    تات بنمايم كه من فرمان روانى چون كنم
    هيچ دانى تا علاج لن ترانى چون كنم
    چاره و درمان آب زندگانى چون كنم پير گشتيم در هواى تو جوانى چون كنم
    پير گشتيم در هواى تو جوانى چون كنم


/ 436