غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • ما كلاه خواجگى اكنون ز سر بنهاده ايم
    صد سر ار زد هر كلاهى كو همى دوزد وليك
    او كلاه عاشقان اكنون همى دوزد چو شمع
    بنده ى او از سر چشميم همچون سوزنش
    سينه چشم سوزن و تن تار ابريشم شدست
    كار او چون بيشتر با سوزن و ابريشمست
    از لب خويش و لب او در فراق و در وصال
    برنتابد بار نازش دل همى از بهر آنك
    لعل پاش و در فشانيم از دو دريا و دو كان
    ما ز خصمانش كى انديشيم كاندر راه او تا سنايى وار دربستيم دل در مهر او
    تا سنايى وار دربستيم دل در مهر او



  • تا كه در بند كله دوزى اسير افتاده ايم
    ما بهاى هر كله اكنون سرى بنهاده ايم
    ما از آن چون شمع در پيشش به جان استاده ايم
    گر چه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده ايم
    تا غلام آن بهشتى روى حورا زاده ايم
    لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده ايم
    چون چراغ و باغ و با هم با باد و هم با باده ايم
    دل همى گويد گر او سادست ما هم ساده ايم
    تا اسير آن دو لعل و آن دو تا بيجاده ايم
    خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده ايم ما دو چشم اندر سنايى جز به كين نگشاده ايم
    ما دو چشم اندر سنايى جز به كين نگشاده ايم


/ 436