خيز تا دامن ز چرخ هفتمين برتر كشيم هفت گردون مختصر باشد به پيش مرد عشق نفس ما خصمى عظيم اندر نهاد راه ماست پاى ما در دام عشق خوبرويان بسته شد قصر قيصروان كسرى گر نباشد گو مباش گر نشيند گرد كوى دوست بر رخسار ما اين همه تر دامنان را خشك بادا دست و پادر كلاه او اگر پشمي ست آتش در زنيم در كلاه او اگر پشمي ست آتش در زنيم
هفت كشور را به دور ساغرى اندر كشيم شايد ار دامن ز كون مختصر برتر كشيم غزو اكبر باشد ار در روى او خنجر كشيم زين قبل درد و بلاى عاشقى بر سر كشيم ما به مردى حلقه در گوش دو صد قيصر كشيم خط عزل از جان و دل بر مشك و بر عنبر كشيم خيز تا خط فنا گرد سنايى بركشيمعقل و هوش خويشتن يك دم به مستى در كشيم عقل و هوش خويشتن يك دم به مستى در كشيم