غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • اى شوخ ديده اسب جفا بيش زين مكن
    اى ماه روى بر سر ما هر زمان ز جور
    مهرى كه خود نهاده اى آن مهر بر مدار
    گه چون خداى حاجت ما ز آستان مساز
    در خال و لب نگر سمر عز و دل مگوى
    از زلف تابدار نشان گمان مجوى
    زلفت چو طوق گردن ديو لعين شدست
    اى ما به روح تير تو با ما سنان مباش
    خواهى كه تا چو حلقه بمانيم بر درت
    خواهى كه لاله پاش نگردد دو چشم من
    بنشانمان بر آتش و بر تيغ و زينهار
    تو هم ميى و هم شكرى هان و هان بتا
    اى از كمال و لطف و بزرگى بر آسمان
    مردى نه كودكى كه زنى هر دم از ترى
    با تو وفا كنيم و تو با ما جفا كنى
    آخر ترا كه گفت كه در جام بي دلان
    آخر ترا كه گفت كه با عاشقان خويش
    آنان فسرده اند كشان پوستين كنى
    گر چه غريب و بى كس و درويش و عاجزم اى پيش تو سنايى گه يا و گه الف
    اى پيش تو سنايى گه يا و گه الف



  • ما را چو چشم خويش نژند و حزين مكن
    چون دور آسمان دگرى به گزين مكن
    مهرى كه خود نموده اى آن مهر كين مكن
    گه چون خليفه نايب ما ز آستين مكن
    در زلف و رخ نگر سخن كفر و دين مكن
    نوز روى شرم دار حدي يقين مكن
    رخ چون چراغ حجره ى روح الامين مكن
    اى ما به تن كمان تو با ما كمين مكن
    با ما چو حلقه دار لبان چون نگين مكن
    از روى خويش چشم خسان لاله چين مكن
    با هجر خويشمان نفسى همنشين مكن
    از خود بترس و ديده ى ما را چو هين مكن
    عهد و وفا و خدمت ما در زمين مكن
    خود را چو كودكان و زنان نازنين مكن
    با ما همى چو آن نكنى بارى اين مكن
    وقت علاج سركه كن و انگبين مكن
    نان گندمين بدار و سخن گندمين مكن
    ما را ز غم چو سوخته اى پوستين مكن
    ما را بپرس گه گهى آخر چنين مكن او را به تيغ هجر چو نون و چو سين مكن
    او را به تيغ هجر چو نون و چو سين مكن


/ 436