غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • اى همه انصاف جويان بنده ى بيداد تو
    حسن را بنياد افگندى چنان محكم كه نيست
    بلفضولانرا سوى تو راه نبود تا بود
    آتش اندر خاكپاشان همه عالم زدند
    تنگ چشمان را ز تو گردى نخيزد تا بود
    اى بسا در حقه ى جان غيورانت كه هست
    فتنه بودى ياسمينت از برگ گل نشكفته بود
    فالق الاصباح بر جانهاى ما داد تو خواند
    اندر اين مجلس به ما شادى و غمگينى ز خصم
    روى ما تازست تا تو حاضرى از روى تو
    يكزمان خوش باش با ما پيش از آن كز بيم خصم اينهمه سحر حلال آخر كت آموزد همى
    اينهمه سحر حلال آخر كت آموزد همى



  • زاد جان رادمردان حسن مادرزاد تو
    جز و يبقى وجه ربك نقش بي بنياد تو
    كبريا در بادبان رايگان آباد تو
    هر كرا بر روى آب تست در سر باد تو
    لن تنالوا البر حتى تنفقوا بر ياد تو
    نعره هاى سر به مهر از درد بى فرياد تو
    فتنه تر گشتى چو بررست از سمن شمشاد تو
    هين كه وقت جاعل الليل آمد از بيداد تو
    چشم بد دور از دل غمگين و طبع شاد تو
    جان ما خوش باد چون غايب شوى بر ياد تو
    روز مانا خوش كند گفتار شب خوش باد تو گر سنايى نيست اندر ساحرى استاد تو
    گر سنايى نيست اندر ساحرى استاد تو


/ 436