اى پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمى ورنه همچون حلقه ى در داردى عشقت مرا نيستى پشتم چو چنبر در غم هجران تو ورنه بر جان و دل من مهربانستى دلت گر همه شب دارمى در كف مى و در بر ترا زر ندارم با تو كارم زان قبل ناساخته ستدر خرابات قلندر گر ترا ماواستى در خرابات قلندر گر ترا ماواستى
گاه عشرت پيش تو بر دست ساغر دارمى بر اميدت هر زمانى گوش بر در دارمى گر شبى در گردن تو دست چنبر دارمى من ز دست تو به يزدان دستها بردارمى ماه در كف دارمى خورشيد در بر دارمى كاشكى زر دارمى تا كار چون زر دارمىمن نشيمن در خرابات قلندر دارمى من نشيمن در خرابات قلندر دارمى