صنما چبود اگر بوسگكى وام دهى بسته ى دام تو گشتست دل من چه شود پخته ى عشق شود گر چه بود خام اى جان نكنى ور بكنى ناز به هنجار كنى گر دل و جان به تو بخشيم روا باشد از آنك جامه ى غم بدرم من ز طرب چون تو مرابي قرارست سنايى ز غم عشق تو جان بي قرارست سنايى ز غم عشق تو جان
نه برآشوبى هر ساعت و دشنام دهى كه مرا قوت از آن پسته و بادام دهى هر كرا روزى يك جام مى خام دهى ندهى ور بدهى بوسه به هنگام دهى جان فزون گردد ز آنگه كه مرا جام دهى حب در بسته ميان جام غم انجام دهىچه بود گرش به يك بوسه تو آرام دهى چه بود گرش به يك بوسه تو آرام دهى