آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی - نسخه متنی

رضا برنجکار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چكيده


1. معناى لغوى امام و شيعه متمم يكديگرند، شيعه به معنى پيروان است و امام كسى است از او پيروى مىشود اماميه يا شيعه اثنى عشريه اصطلاحا به كسانى گفته مىشود كه گذشته از اعتقاد به امامت بلافصل على عليه السلام پس از او حسين بن على عليه السلام و حسين بن على عليه السلام و نه فرزند ايشان كه آخرين آنها مهدى موعود (عج) است به امامت مىپذيرند.


2. فرق اسلامى، چون معتزله، اشاعره، خوارج و مرجئه، غالبا در واكنش به حوادث اعتقادى و سياسى برخى دوره ها و به صورت انفعالى پيدا مىشدند ولى پيدايش اماميه اين گونه نبوده است. جانشينان پيامبر صلّى الله عليه وآله از زمان خود حضرت، دست كم براى عده اى از اصحاب مشخص بودند كه از علوم و اسرار پيامبر بهره خاص گرفته بودند و اين علوم و اسرار سينه به سينه در آنها انتقال پيدا كرده بود، لكن به جهت اختناق موجود در بعضى دوره ها فرصت بروز و ظهور به صورت گروهى منسجم را نيافتند تا اينكه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام با اندك فرصتى كه يافتند توانستند در كنار فقه شيعه، كلام اماميه را هم بنيان نهند و متكلمان برجسته اى را تربيت كنند.


3. كلام اماميه نه با عقل گريزى اصحاب حديث و حنابله موافق بود و نه با عقل گرايى افراطى معتزله همراهى داشت چه اينكه با جمودگرايى اشعرى و ناديده گرفتن نقش تعقل در كشف عقايد سرآشتى نداشت. منابع معارف شيعه عبارت بودند از قران سنت پيامبر و اهل بيت و همچنين عقل. متكلمان اماميه گذشته از استفاده از مستقلات عقلى، با اجتهاد عقلى معارف قرآن و سنت را استنباط مىكردند و به جدال احسن با مخالفان مىپرداختند.


4. پنج اصل توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد به عنوان اصول عقايد اماميه معرفى شده است. دو اصل توحيد و عدل در اين ميان اهميت بيشترى دارد و تفسير خاص اماميه و معتزله از اين دو اصل، آنها را از ديگر فرق كلامى جدا كرده است. اصل امامت هم مختص اماميه بوده كه آنها را از بقيه و حتى معتزله جدا نموده است.


5. اماميه در مورد توحيد صفاتى معتقدند كه صفات را زايد بر ذات متغايرند لكن مصداقا واحد هستند، برخلاف معتقدند كه صفات را زايد بر ذات مىدانند و يا معتزله كه به نيابت ذات از صفات قائلند. در مورد توحيد افعالى هم نظر اشاعره مبنى بر انحصار فاعليت در خدا و نظر معتزله مبنى بر فاعليت مستقل انسان از سوى اماميه رد شده است. اختيار و آزادى انسان هرگز به تفويض معتزله نمى انجامد بلكه قدرت اختيار انسان متوقف بر اجازه الهى است.


عدل در نزد اماميه به معناى منزه بودن خداوند از ارتكاب افعال قبيح و لزوم انجام كارهاى نيكوست. آنان سخن اشاعره مبنى بر اينكه عدل همان فعلى است كه خدا انجام مىدهد (ولو قبيح) با دلايلى رد مىكنند. نظريه اماميه در مساءله حسن و قبح داراى دو عنصر اساسى است. نخست آنكه حسن و قبح، ذاتى افعال است و ديگر آنكه عقل آدمى قادر بر درك اين حسن و قبح است، البته در برخى موارد براى شناخت حسن و قبح افعال محتاج دين و شريعت است. بر همين اساس اماميه افعالى را كه عقلا قبيح انداز خداى متعال سلب مىكنند.


7. اماميه معتقد است خداى متعال به هيچ صورت در دنيا و آخرت با چشم قابل رؤيت نيست. البته رؤيت قلبى كه در روايات آمده نه تنها مردود نيست بلكه عالى ترين نوع معرفت آدمى نسبت به خداوند است و چه بسا كه اين رؤيت در همين دنيا هم ميسر باشد.


8. در ميان مكاتب كلامى، اماميه تنها گروهى است كه امامت را از اصول دين مىشمارد و بر آن تاءكيد دارد. بنابر نظر اماميه،


امام را خداوند تعيين مىكند و مردم مىبايد امام زمان خود را بشناسند و با او بيعت كنند. امامت رهبرى امت اسلامى در همه شؤون حيات بشرى اعم از اعتقادى، علمى، اخلاقى، سياسى و اجتماعى است و امام فردى معصوم از خطا و گناه است.


9. متكلمان برجسته اماميه از يك نظر به دو گروه تقسيم مىشوند: متكلمان عصر حضور كه از اصحاب ائمه اند و متكلمان عصر غيبت. برخى از متكلمان عصر حضور عبارت اند از: 1. هشام بن حكم، شاگرد برجسته امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام كه سرآمد شاگردان آن حضرت در مباحث كلامى بوده و داراى آثار كلامى متعددى است؛ 2. هشام بن سالم. شاگردان امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام؛ 3. محمد بن على بن نعمان معروف به مؤمن الطاق كه از اصحاب امام سجاد عليه السلام و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام است؛ 4. قيس الماصر؛ 5. زرارة بن اعين: از اصحاب امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام كه برخى او را از بزرگترين رجال شيعه مىدانند. متكلمان ياد شده در قرن دوم هجرى مىزيسته اند. در قرن سوم هم متكلمان بسيارى بوده اند كه از جمله آنها فضل بن شاذان است كه از اصحاب امام رضا عليه السلام، امام جواد عليه السلام و امام هادى عليه السلام و امام حسن عسكرى عليه السلام است. كتاب معروف الايضاح كه در رد فرقه هاى مختلف كلامى است مربوط به اوست.


10. مهمترين متكلمان عصر غيبت مربوط به قرن 4 و 5 است كه تعدادى از آنها از خاندان نوبختى اند. خاندان نوبختى از مهمترين خانواده هاى شيعى بوده اند كه برخى از آنها ياران امام معصوم عليه السلام بوده اند از جمله حسين بن روح نوبختى كه آخرين نايب خاص امام دوازدهم عليه السلام بوده است. اين خاندان در فرهنگ و تمدن دوره عباسى نقش به سزايى داشتند و به جهت آشنايى با فلسفه، مفاهيم فلسفى را در كلام اماميه وارد كردند. ابوسهل نوبختى، حسن بن موسى نوبختى (صاحب كتاب فرق الشيعه) و ابواسحق ابراهيم بن نوبخت (صاحب كتاب الياقوت) از جمله متكلمان اماميه منسوب به اين خاندان هستند.


11. يكى از شخصيتهاى برجسته اماميه شيخ صدوق صاحب كتاب من لايحضره الفقيه است. وى در كتب خويش بيشتر بر نصوص دينى تاءكيد ورزيده است. كتاب التوحيد شيخ صدوق جامع عقايد اصلى و مهم اماميه است.


روش شيخ صدوق از جهتى در مقابل روش متكلمان نوبختى است. نوبختيان سعى مىكردند از مباحث فلسفى و عقلى در كلام سود جويند و شيخ صدوق بيشتر از نصوص دينى بهره مىجست. مقايسه كتاب الياقوت و الاعتقادات اين مطلب را روشن مىسازد.


12. شيخ مفيد از ديگر متكلمان مشهور اماميه است كه سيد مرتضى و شيخ طوسى از شاگردان او محسوب مىشوند. مهمترين كتاب كلامى وى اوائل المقالات است. تفكر كلامى مفيد از جهت توجه به عقل و نقل حد وسط ميان روشن متكلمان نوبختى و شيخ صدوق محسوب مىشود. سيد مرتضى متكلم ديگر اماميه پس از شيخ مفيد كلام اماميه را بيشتر به جانب عقلانيت كشاند. شيخ طوسى كه داراى دو مجموعه هاى تهذيب الاحكام و الاستبصار است در زمينه كلامى كتاب تمهيدالاصول را نگاشته و روش عقلانى سيد مرتضى را تكميل كرده است و متكلمان شيعى پس از او تنها به شرح و بسط آراى سلف پرداختند تا در قرن هفتم با ظهور خواجه نصير الدين طوسى كلام شيعه دچار تحولى ديگر شد.


13. خواجه نصير الدين طوسى در ميان متكلمان دوره غيبت بيش از ديگران بر كلام اماميه تاءثير گذارده است. او بيش از همه به عقايد شيعه رنگ فلسفى داد و با تاءليف كتاب تجريد الاعتقاد يكى از مهمترين كتابهاى كلامى شيعه را آفريد. اهميت اين كتاب را از شروحى كه بر آن نوشته شده مىتوان يافت.


علامه حلى كه جامع علوم عقلى و نقلى بود شرح كشف المراد را بر تجريد خواجه نگاشت و پس از وى هم متكلمان برجسته اى چون علامه مجلسى، فيض كاشانى و ملاعبدالرزاق لاهيجى آثار ديگرى را در كلام اماميه آفريدند.


14. كلام شيعه در سه مرحله متوالى، به تدريج بر جنبه عقلانى آن افزوده شد و به علوم فلسفى نزديكتر شد. در دوره نخست تاءكيد بيشتر بر نصوص دينى و كلام ائمه بود و عقل در خدمت تبيين معارف وحى و دفاع از حقانيت و عقلانيت آن بود. در دوره دوم مايه هاى عقلانى كلام شيعه افزايش يافت. در نهايت با ظهور خواجه طوسى كلام شيعه با فلسفه مشاء در آميخت. كلام شيعه در قرنهاى اخير هم شاهد گرايشهاى نص گرايانه و عقل گرايى معتدل بوده است و اين رويارويى همچنان ادامه دارد.


/ 98