چراغ ميکده
چو آفتاب در آي از درم شراببنوش
شراب شبنم جان را چو آفتاب
بنوش
چراغ ميکده ديوان حافظ است
بيا
شبي به خلوت رندان و
شعر ناب بنوش
زمانه جام گلاب ترا گل آب کند
بيا شراب بياميز و با
گلاب بنوش
چو گل به چشمه خورشيد
رو کن اي دريا
نه تلخ کاسه وارونه حباب
بنوش
به گريه گفتمش از بوسه اي
دريغ مدار
به خنده گفت که اين باده
را به خواب بنوش