دست ها و دست ها
به دست هاي او نگاه ميکنمکه ميتواند از زمين
هزار ريشه گياه هرزه
را برآورد
و ميتواند از فضا
هزارها ستاره را به زير پر
درآورد
به دست هاي خود نگاه ميکنم
که از سپيده تا غروب
هزار کاغذ سپيده را سياه
ميکند
هزار لحظه عزيز را تباه
ميکند
مرا فريب ميدهد
ترا فريب ميدهد
گناه ميکند
چرا سپيد را سياه ميکند
چرا گناه ميکند