زهر شيرين
ترا من زهر شيرين خوانم اي عشقکه نامي خوشتر از اينت ندانم
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم
تو زهري زهر گرم سينه سوزي
تو ش يريني که شور هستي از تست
شراب جام خورشيدي که جان را
نشاط از تو غم از تو مستي
از تست
به آساني مرا از من ربودي
درون کوره غم آزمودي
دلت آخر به سرگردانيم سوخت
نگاهم را به زيبايي گشودي
بسي گفتند دل از عشق برگير
که نيرمگ است و افسون است و جادوست
ولي ما دل به او بستيم و
ديديم
که او زهر است اما نوشداروست
چه غم دارم که اين زهر تب آلود
تنم را در جدايي مي گدازد
از آن شادم که هنگام درد
غمي شيرين دلم را مي نوازد
اگر مرگم به نامردي نگيرد
مرا مهر تو در دل جاوداني است
وگر عمرم به ناکامي سرآيد
ترا دارم که مرگم زندگي است