بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید صفحهى 164 فصل دوم در بيان آنكه رضا از جنود عقل و لازمه فطرت مخموره است، چنانچه سخط از جنود جهل و لازمه فطرت محجوبه است چنانچه معلوم شد در سابق، انسان بالفطره عاشق حق است، كه كمال مطلق است، گر چه خودش نداند به واسطه احتجاب نور فطرت. پس انسان غير محتجب، كه كمال مطلق را حق - تعالى شأنه - بداند، و معرفت حضورى به مقام مقدس كامل على الاطلاق داشته باشد، آنچه از او ظهور پيدا كند، كامل بيند و جمال و كمال حق را در جميع موجودات ظاهر بيند. و چنانچه ذات مقدس را كامل مطلق بيند، صفات جمال و جلال را كامل بيند. و همين طور، افعال حق را جميل و كامل مشاهده كند، و [اين كه] «از جميل مطلق جز مطلق جميل نيايد» را به عين عيان و مشاهده حضورى دريابد. پس، همان عشق و رضايتى كه به ذات مقدس حق پيدا كند، به همه نظام وجود - از آن جهت كه لازمه كمال مطلق است - پيدا كند. پس، از تمام انوار وجوديه، به مقدار نورانيت وجوديه و كمال ذاتى آن راضى و خشنود شود، چنانچه از لسان صاحب اين مقام گفته شده است: به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست و لازمه اين عشق ذاتى و رضايت فطرى، سخط و نارضايتى از جنبه سوائيّه - كه جهات نقص و ظلمت و عدم است - مىباشد.