پيامدهاى شهوت پرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام
درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شده و تكان دهنده اى در احاديث اسلامى ديده مى شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى متقيان حضرت على عليه السلام اشاره مى شود:
1-امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايند:«اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب الذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع گناهان و هجوم بر معاصى مى كشاند.» (25)
2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مى شود كه به كلى دين انسان را بر باد مى دهد،چنان كه در حديث ديگرى مى فرمايند:«طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دين انسان را فاسد مى كند.» (26)
3-آن حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مى كند.» (27)
4-در جاى ديگر مى فرمايند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويش است » (28) ، يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى از خود ندارد.
5-در تعبير ديگر مى فرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (29)
6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام «شهوت پرستى »،رسوايى است،مى فرمايند: «حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان مى برد.» (30)
7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى دانند:«سبب الشر غلبة الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.» با توجه به اين كه «الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناى عموم را مى رساند كه اين امر بيانگر آن است كه «شهوت پرستى »،سرچشمه تمام شرها وبدبختى هاست.
8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن راه هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى دارد،مى فرمايند:«كيف يستطيع الهدى من يغلبها الهوى،چگونه مى تواند انسان به هدايت برسد،در حالى كه هواى نفس براو غالب گرديده است.» (32)
9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان مى دانند:«من زادت شهوته قلت مروته،كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانى او كم مى شود.» (33) 10
-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى كند كه راه بهشت،راه «شهوت پرستان » نيست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشت باشد بايدشهوت پرستى را فراموش كند» (34) 11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى سازگار نيست:«لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاى شهوت پرستى است، ساكن نمى شود.» (35)