اخلاق در قرآن کریم جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در قرآن کریم - جلد 2

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسير و جمع بندى

برنامه عمومى اقوام منحرف!


همان گونه كه در بالا اشاره شد اين رذايل سه گانه اخلاقى يعنى «تعصب » و «لجاجت »و «تقليد كوركورانه » يك برنامه عام براى همه اقوام زشتكار پيشين بوده است، آنها به خاطر وابستگى شديد به افكار و برنامه هاى خرافى، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پيروى نياكانشان ادامه مى دادند و به اين طريق، خرافات بى اساس از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شد، وصداى دلنشين مردان الهى كه براى هدايت آنها آمده بودند، در ميان نعره هاى جاهلانه آنان گم مى شد. نخست از داستان نوح(ع) شروع مى كنيم مى بينيم كه بت پرستان عصر آن پيامبر اولوالعزم به قدرى لجوج و متعصب بودند كه حتى از شنيدن صداى اين منادى توحيد وحشت داشتند، همان گونه كه در نخستين آيه مورد بحث از زبان نوح(ع) مى خوانيم:  «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند، و تو(اى خدا) آنها را بيامرزى انگشتان خود را در گوشها قرار داده و لباسهايشان را بر سر و صورت مى پيچيدند و در مخالفت با حق اصرار ورزيدند و شديدا تكبر كردند»! (و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا واستكبروا استكبارا) (1)

آرى تعصب و لجاج آنها به قدرى شديد بود كه اجازه نمى دادند ذره اى از امواج صوتى نوح(ع) كه حامل پيام حقيقت بود به گوش آنها برسد، و يا چهره او را ببينند و اين گونه گريز از حقيقت به راستى عجيب و خطرناك است. در آيه بعد چهره ديگرى از همين رذايل اخلاقى در قوم نوح(ع) به چشم مى خورد، قرآن در باره آنها مى گويد: «آنها گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود برنداريد مخصوصا بتهاى(بزرگ) «ود»، «سواع »، «يغوث »، «يعوق » و «نسر» را رها نكنيد»، (و قالوا لاتذرن آلهتكم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لايغوث و يعوق و نسرا) (2)

اما چرا و به چه دليل دست از اين بت هاى رنگارنگ كه ساخته و پرداخته دست خودشان بود برندارند و آنها را بر مقدرات جهان هستى، و هم بر مقدرات سازندگانش حاكم بدانند؟! هيچ دليلى بر آن جز تعصب و تقليد كوركورانه نداشتند. در سومين آيه كه از قوم عاد و گفتگوى پيامبرشان هود(ع) با آنها سخن مى گويد، مى فرمايد: «قوم عاد به قدرى لجوج و متعصب و جاهل بودند كه در برابر دعوت آن حضرت به توحيد خالص و ناب گفتند: آيا به سراغ ما آمده اى كه تنها خداى يكتا را بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند رها كنيم؟(ما هرگز چنين كارى نخواهيم كرد، هر كارى از دست تو ساخته است انجام بده و) آنچه را(از بلا و عذاب الهى) به ما وعده مى دهى بياور اگر راست مى گويى »! (قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد آبائنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين) (3)

به اين ترتيب بر اثر تعصب و لجاج و تقليد كوركورانه، توحيد خالص كه روح جهان هستى است در نظر آنها امرى وحشتناك، و پرستش بت هاى بى عقل و شعور امرى شايسته و با ارزش جلوه مى كرد، و حتى برخلاف قانون دفع ضرر محتمل كه عقل حاكم به آن است كمترين اعتنايى به احتمال عذاب الهى نمى كردند و مصرا از او مى خواستند كه به تهديدهاى خود جامه عمل بپوشاند، اين خيره سرى چيزى جز محصول تعصب و لجاج نبود. آرى آنها براى فرار از حق و ادامه تقليد كوركورانه به سوى عذاب الهى شتافتند و سرانجام خود را در آتش عذاب سوزاندند، و اين است نتيجه لجاجت و تعصب خشك و تقليد غلط!

/ 265