انگيزه ها و پيامدهاى بهانه جويى و لجاجت
از آنجا كه اين خلق و خو در زمره اخلاق كودكان است سرچشمه آن قبل از هر چيز، جهل و نادانى و كوته فكرى است، افراد عاقل و فهميده كه داراى فكرى عميق هستند هميشه تابع منطق و استدلالند، هرگاه كسى با برهان منطقى براى آنها ثابت كند، كارى را كه ساليان دراز انجام مىدهند اشتباه است همان ساعت از آن باز مىگردند، ولى افراد كوته فكر و جاهل و نادان به آسانى از راه و روشى كه به آن عادت كرده اند باز نمى گردند، و تمام استدلالات منطقى در برابر آنها بى رنگ و بى اثر است.يكى ديگر از علل و انگيزه هاى آن سرزنش هاى بى موردى است كه از خارج بر كسى تحميل مىشود، هرگاه كسى را نسبت به كار خلافى كه انجام داده است ملامت كنند و در راه ملامت، طريق افراط را نپويند و ملامت آميخته با لطف و محبّت باشد، غالباً سبب بيدارى و بازگشت به طريق حق مىشود، ولى اگر ملامت و سرزنش از حد بگذرد، و توأم با خشونت و يا در انظار عموم باشد غالباً افراد خطاكار را بر سر لج مىآورد، و آنها براى اين كه اثبات كنند كار خلافى را انجام نداده اند و ملامت ها بى مورد است بر سر حرف خود و ادامه راه خويش پافشارى مىكنند و تدريجاً كار به جايى مىرسد كه باور مىكنند كار خوبى انجام مىدهند، و بايد آن را ادامه داد، از همين رو در حديثى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) مىخوانيم «اَلاِْفراطُ فى الْمَلامَةِ يَشُّبُ نِيْرانَ اللّجاجَةِ; زياده روى در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهور مىكند». (1)سوّمين عامل پيدايش اين صفت، احساس حقارت است، عقده حقارت سبب مىشود كه افراد زير بار ديگران نروند و براى اثبات شخصيت خويش گوش به حرف هيچ كس ندهند، سخنان منطقى را نپذيرند و بر پندار و رفتار و گفتار باطل خويش اصرار و پافشارى كنند در حالى كه افراد با شخصيت خود را بى نياز از اين كارهاى خلاف مىبينند به راحتى در برابر منطق و برهان تسليم مىشوند، و هرگز بر خطاهاى خود اصرار نمىورزند.1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 212.