سوگواري بر امام حسين(ع)
سيد احمد موسوي
فاجعة خون بار و غمانگيز شهادت سرور شهيدان، حضرت امام حسين(ع) اثريعميق و تألمي جبرانناپذير بر دلهاي امت اسلامي و آزاد انديشان جهان نهاد.
از روز دهم محرم سال 61 ه. ق كه اين حادثة دل خراش روي داد تاكنون، امتاسلامي و دوستداران آن حضرت، در شهادت مظلومانه او و يارانش و اسارت اهل بيتگرامي پيامبر عزادار بوده و اشك ماتم ريختهاند.
تشكيل مجالس سوگواري و خواندن مرثيه و نيز سرودن شعرهاي جانگدازي كهبيان كنندة مظلوميت و حقانيت آن امام و منعكس كنندة جنايتهاي بي نظير و قساوتقلب دشمنان آن حضرت باشد، همواره از سوي مسلمانان مورد توجه بوده و اكنون بهصورت، يكي از كهنترين «سنت»هاي تغييرناپذير الهي در آمده است.
بسياري از حركتهاي عظيم اجتماعي در تاريخ بشر (پس از شهادت امامحسين) از نهضت بزرگ امام حسين الهام گرفته و از همين مجالس آغاز شده است.
سنت سوگواري بر امام حسين و يارانش از آغازين روزهاي پس از شهادت آن امامهمام پاي گرفت و روز به روز بر غناي آن افزوده گشت.
مرحوم شيخ مفيد در كتاب «مجالس» و شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي دركتاب «امالي» در روايتي كه سلسلة سند آن به صورت پيوسته به ابراهيم بن راجه ميرسد،ميگويند:
«نخستين كسي كه در شهادت حسين بن علي (ع) مرثيه خواند، (مردي) از قبيلةبني سهم بن عود بن غالب بن عقبه بن عمرو السهمي بود.
از سرودههاي او در «رثاي» امام حسين اين است:
مررت علي قبر الحسين به كربلا
و مازلت أرثيه و أبكي لشجوه
و بكيت من بعد الحسين عصايبا
سلام علي اهل القبور به كربل
سلام بآصال العشي و باالضحي
تؤديه نكباءُ الرياح و مورها...»
ففاض عليه من دموعي غزيرها
و يُسْعِدُ عيني دمْعُها و زفيرُها
أطافت به من جانِبَيْها قبورُها
ا و قل لها مني سلامٌ يزورها
تؤديه نكباءُ الرياح و مورها...»
تؤديه نكباءُ الرياح و مورها...»
در كربلا به آرامگاه حسين(ع) گذر كردم. پس از چشمانم آبي بسيار جاري شد. تازندهام، براي حزن و اندوه حسين مرثيه ميخوانم و اشك چشم و ناله هايم مرا ياريميكند. پس از حسين(ع) بر ياران او ميگريم، آناني كه قبرهايشان به واسطة حسين ازدو سمت طواف ميشوند. سلام بر شهيدان گورستان سرزمين كربلا و بر اهل آنقبرستان، از من به آنان سلامي بازگو كن كه آنان را زيارت كند. سلام به هنگام عصر، شبو روز در هنگامي كه بادهايي از شمال شرقي ميوزد و غباري كه از باد برمي خيزد، آن راميرساند.»
برخي از منابع، اشعار ديگري از شاعر ياد شده، نقل كرده كه محتواي آن نشانميدهد در روزهاي نخستين شهادت امام و پيش از به خاك سپرده شدن اجساد مطهر،آن را سروده بوده است.
با گذشت زمان، برپايي مجالس سوگواري و سرودن شعر در رثاي امام حسين(ع) ،روز به روز قوت ميگرفت.
شاعران نام داري چون فرزدق، كميت، دعبل خزاعي و... و انديشه وراني چون سيّدرضي، سيد مرتضي، سيد بحرالعلوم و ديگر صاحب نظران اسلامي چون اسماعيل بنعباد، خالد بن معدان، ابن حماد، ابومنصور بن علي القطيفي معروف به قطان، عبدالسلامبن محمد قزويني بغدادي، صاحب بن عباد، عطيه كوفي، سفيان صوري، نقيب بغدادي،ابوالحسن علي بن احمد جرجاني و دهها صاحب نظر ديگر كه بيشتر آنان از اهل سنت وجماعت هستند، اشعار سودمندي در رثاي امام حسين(ع) سرودهاند.
پيشوايان مذهبهاي فقهي چون امام ابوحنيفه، امام شافعي، امام مالك و اماماحمد بن حنبل و شاگردان برجستة آنان، در عزاي سرور شهيدان مرثيه خواندهاند. امامشافعي در سوگ امام حسين(ع) اشعاري سروده است كه بخشي از آن را ياد ميكنيم:
«تأوَّه قلبي و الفواد كئيب
و ممّا نضي جسمي و شيَّبَ
فَمَنْ مُبْلِغ عنّي الحسين رسالَة
ذبيح بلا جرمٍ كأنّ قميصه
فللسيف اءعوالٌ و للرُّمح رَنّه
تزلزلت الدنيا لا´ل محمد
و غارت نجوم واقشعرّت كواكب
يصلي علي المبعوث من آل هاشم
و يغزي نبوه انّ ذا لعجبيٌ؛
و أرّقَ نوعي و السُّهادُ عجيب
لمتي تصاريف ايامٍ لهنّ خطوبٌ
و ان كَرِهتها انفس و قلوب
سبيغٌ بماءٍ الاُرجوان خضيبٌ
و للخيل من بَعْدَ الصَّهيل نحيبٌ
و كادت لهم صمّ الجبال تذوب
و هتكّ استارٌ و شقَ جيوب
و يغزي نبوه انّ ذا لعجبيٌ؛
و يغزي نبوه انّ ذا لعجبيٌ؛
قلبم آه كشيد و دلم اندوهگين گرديد. خوابم به بيداري منجر گرديد و بيداري منعجيب بود. آنچه بدنم را لاغر كرد و موي سفيدم را سفيدتر نمود، حوادث روزهايي بود كهبسيار دشوار و ترس آور است. پس چه كسي از من به حسين(ع) درستي رسالت او راميرساند؟ گرچه نفسها و قلبها(ي ناپاك) از آن كراهت دارد. كشته شدة بي گناهي كهپيراهنش با رنگ قرمز(خون بدنش) رنگين و خضاب گرديد. پس براي شمشير گريهاي باصداي بلند است و براي سر نيزه، نوحه و زاري و براي اسبها نالهاي است. دنيا براي آلمحمد به زلزله آمد، كوهها براي آنان ندبه ميكنند. ستارههاي در ماتم و غوغا فرو رفتهاند وموي بر تن كواكب راست شده و جامه بر تن دريده و گريبان چاك كردهاند. بر فرستادهشدهاي از آل هاشم درودي ميفرستند و با فرزندان او ميجنگند. اين عجيب است. اگرگناه من دوستي آل محمد است، پس هرگز از اين گناه توبه نميكنم. آنان شفيعان من درروز محشر هستند، هنگامي كه براي نگاه كنندگان، دشواري من آوري باشد.
سوگواري بر امام حسين(ع) تنها به آدمي زادگان اختصاص ندارد، بلكه جنيان نيزدر ماتم آن شهيد بزرگ عزاداري كرده و اشعاري سرودهاند.
متفكر شهيد مرتضي مطهري در اين باره گويد:
«در قمقام، صفحات 509 تا 513، قسمت زيادي از مراثي جنيها به صورت شعرنقل شده است.»
خاندان رسالت و پيشوايان معصوم شيعه نيز، بي ترديد از ترويج كنندگان اصلياين سنت بودهاند. روضههاي سوزناك حضرت زينب كبرا3 و امام سجاد(ع) در دوراناسارت و پس از آن و نيز برگزاري مراسم سوگواري توسط امام باقر و امام صادق(ع) سندزندة اين حقيقت است.
از آنچه كه بيان شد به خوبي فهميده ميشود، سنت سوگواري بر شهداي كربلا، ازاوّلين روزهاي بعد از حادثه آغاز شده و تا اين زمان، لحظه به لحظه بر شور و حال آناضافه گرديده است.
بسياري از بزرگان و صاحب نظران اسلامي - از فرق مختلف - در گسترش اينسنت تلاش ورزيده و همواره به آن اهتمام داشتهاند. اما در عين حال، برخي از دشمنانآل پيامبر(ص) كه هميشه در تلاش بودهاند تا انوار الهي را خاموش نمايند، در كنار بعضيديگر از عقايد ديني مذهبي مسلمين، سنت سوگواري بر امام حسين(ع) را نيز زير سئوالبردهاند.
در ميان اين دسته، احمد تقي الدين ابن تيميه كه پايه گذار مباني فكري واعتقادي وهابيت بود، بيشترين لجاجت را به خرج داده است.
ما در اين نوشتار، نگاهي گذرا به ديدگاه ابن تيميه (به عنوان علمدار مخالفت بااين سنت) و پيروان او ميپردازيم. آنگاه به طرح مسئلة سوگواري بر امام حسينميپردازيم و در آن از «جايگاه» سوگواري در كتاب و سنت، «سوگواري بر امام حسين درمتون معتبر شيعه و سني» سخن خواهيم گفت.
ديدگاه مخالفان سوگواري
«احمد تقي الدين ابن تيميه» از جمله كساني است كه بيشترين مخالفت را بابرگزاري سوگواري بر امام حسين ابراز كرده است.
او براي اينكه عزاداري بر امام حسين را بدعت نشان دهد و حكم به حرمت آنكند، اصل قيام امام را زير سوال برده است. ابن تيميه معتقد است نهضت حسين(ع) ،حركتي فاسد و در جهت هواي نفس بوده است. همچنين ابن تيميه دفاعياتسرسختانه و محكمي از يزيد بن معاويه در خصوص به شهادت رساندن امام حسين(ع)انجام داده است.
ابن تيميه و پيروانش، برگزاري هرگونه جشن و سرور در ولادتهاي پيشوايانديني و شخصيتهاي برجسته و نيز عزاداري براي ارتحال آنان (حتي شخص رسولاكرم(ص) ) را حرام و بدعت در دين ميپندارند. اما دربارة برپايي مجالس عزاداري برايامام حسين و اهل بيت آن حضرت حساسيت بيشتري نشان دادهاند.
ابن تيميه، عزاداري بر امام حسين(ع) را با دلايل زير بدعت و حرام دانسته است:
1- از آنجا كه مطلق عزاداريها براي شهيد يامتوفا به منزلة پرستش و عبادتآن شخص است، عزاداري براي امام حسين نيز همان حكم حرام را دارد.
2- چون عزاداري بر حسين از اعمال شيعه است و از طرفي تمام عقايد و كردارشيعيان باطل و خارج از تعليمات ديني است، اين عمل نيز همچون ساير اعمال آنانبدعت و باطل است.
3- چون قيام امام حسين در برابر يزيد، امر مطلوب و شايستهاي نبود، بلكهمفاسدي را به همراه داشت؛ از اين رو، عزاداري بر امام حسين جايز نيست.
4- چون عزاداري بر حسين، همواره با لعن يزيد همراه است و از طرفي يزيد،خليفة مسلط به بلاد اسلامي بود و لذا پيشوايان دين با اتفاق نظر، لعن او را حرام ميدانند،پس عزاداري بر حسين بن علي صحيح نيست.
ابن تيميه پس از ذكر پارهاي از اظهارات الحادي پيرامون قيام، چنين اظهار نظرميكند:
«فليعلم المسلمون انّ الكباء علي الحسين يعقيده أنّه قتل مظلوماً و عدواناً لعو بلكفر و يوجب الخروج عن الاسلام؛ مسلمانان بايد بدانند كه گريه كردن بر حسين به دليلاينكه او مظلوم و از راه دشمني كشته شد، لغو، بلكه كفر است و موجب خروج از دين اسلامميشود.»
پس از ابن تيميه، تعدادي از پيروان او نيز سيره و سلوك او را در پيش گرفتند.«محمد بن عبدالوهاب» مؤسس فرقة وهابيت در يكي از كتابهاي خود به نام «الرد عليالرافضه» به مسئله سوگواري بر امام حسين پرداخته است. وي ميگويد:
«عزاداري براي امام حسين(ع) كفر و خارج شدن از دين است. عزاداري برايحسين(ع) بدعت است و بايد از آن جلوگيري شود.»
محمد بن عبدالوهاب در اين باره به سخن استاد فكري خود ابن تيميه استنادميكند و ميگويد:
«شيخ الاسلام ابوالعباس تقي الدين احمد ابن تيميه ميگويد: عزاداري برايحسين از بدعتها و منكرات و اعمال قبيح و زشت و خلاف شرع است و برگزار كنندگاناين مراسمها بايد توبه داده شوند و اگر توبه نكنند، بايد كشته شوند.»
«شيخ عبدالرحمن آل شيخ» (نوه محمد بن عبدالوهاب) در كتاب «فتح المجيد»كه بر ضد شيعه نوشته شده ميگويد:
«شيعه قائل به عصمت ائمه است. قائل به قاعدة حسن و قبح عقلي است، قائل بهاستغاثه به ائمه است. قائل به جواز زيارت قبور ائمه است. قائل به جواز سوگواري در اياموفات ائمه و مخصوصاً سوگواري براي امام حسين است.»
با توجه به آنچه ذكر شد، بايد ديد كه آيا عزاداري بر امام حسين(ع) از سنتهايشيعيان است؟ يا ديگر فرقههاي اسلامي نيز به آن اهتمام دارند؟ همچنين بايد روشنشود كه سوگواري بر امام حسين بر چه مبناي ديني استوار است؟ و آيا دلايل ابن تيميه بررد سوگواري امام حسين(ع) از مبناي علمي، تحقيقي و غير مغرضانه برخوردار است ياخير؟
پيش از وارد شدن به اصل بحث، بي مناسبت نيست كه نگاهي گذرا به اصل«عزاداري براي فقيد» از منظر كتاب و سنت بيفكنيم.
عزاداري بر فقيد از منظر قرآن
آياتي از قرآن كريم، سوگواري بر فقيد را با صراحت تمام تأييد ميكنند. در اينآيات سوگواري بعضي از پيامبران در فقدان دوستان و عزيزانشان بازگو شده است.
روشنترين آياتي كه از سوگواري پيامبري در فقدان ديگري سخن ميگويد، آيات84 تا 86 سورة مباركة يوسف است. اين آيات در ضمن توصيف حالت يعقوب پس ازفقدان يوسف، تأثر شديد و حزن زايد الوصف و گرية شديد يعقوب را با بيان زير ترسيمميكند:
(و تولي عنهم و قال يا أسفي'''' علي يوسف وابيضَّتْ عيناهُ من الحزن فَهُوَكظيمٌ قالوا تا الله تَفْتَوا تذكُرُ يوسُفَ حتّي تكونَ حَرَضاً اَوْ تكونَ من الهلكينقال انّما اَشكُو بثّي و حزني الي الله و اعلم من الله ما لاتعلمون).
يعقوب از فرزندان خويش روي برگرداند و گفت: بر فراق يوسف متأسفم وچشمانش از اندوه سفيد شد. و اندوه خود را فرو ميخورد. فرزندان يعقوبگفتند: به خدا سوگند تو آنقدر به ياد او هستي تا اينكه بيمار شوي يا بميرييعقوب گفت: شرح اندوه و پريشاني خود را تنها با خداي خويش، شكايتميبرم و من از رحمت خدا ميدانم، آنچه را شما نميدانيد.
عمر عبدالسلام از محققان اهل سنّت و جماعت مشروعيت گريه بر فقيد را ازديدگاه قرآن كريم، آشكارا و روشن دانسته و براي اثبات آن به دو آية ياد شده استدلالميكند.
«انّ في القرآن الكريم و السنة المتواتره شواهد جلية علي جواز البكاء علي الفقيد واوضح ما ورد في القرآن الكريم وضعه تعالي حالة يعقوب(ع) - بعد ضياع يوسف(ع) -منه اخباره اذ يقول تعالي...؛ در قرآن كريم و سنت متواتره بر جواز گريه كردن بر فقيد،شواهدي آشكار است و در قرآن كريم، واضحترين چيزي كه (بر جواز گريه بر فقيد) واردشده است، اين است كه خداي تعالي پس از فقدان يوسف و قطع شدن گزارشي از اوضاعحالت يعقوب را با بيان زير منعكس ميكند...»
آنگاه آيات ياد شده را ذكر كرده است.
آشنايان به كتاب و سنت ميدانند كه يعقوب در فراق فرزندش يوسف، شب و روزميگريست. سوگواري او در فراق فرزندش به قدري شديد بود كه بينايي خود را از دستداد. بيماري و فقدان بينايي يعقوب ماية فراموشي يوسف نگرديد، هرچه وعدة وصالنزديكتر ميشد، آتش عشق و محبت يعقوب به فرزند دلبندش يوسف، شعله ورترميگردد و لذا به نصّ قرآن كريم بوي يوسف را از فرسنگها راه، استشمام ميكرد.
(اِنّي لاجِد ريحَ يُوسُف لَوْلاَ تُفَنِّدون)؛ «اگر به من نيرنگ نزده باشيد، من بوييوسف را استشمام ميكنم.»
از اين رو، به جاي اينكه يوسف به دنبال پدرش راه بيفتد، خورشيد جمال يعقوببه دنبال ستاره گم شدة خود: يوسف، به سرزمين مصر حركت ميكند. قرآن كريم در حينبازگو كردن شرح حال يعقوب نه فقط انتقادي به يعقوب نميكند بلكه تاثر و اندوه او را،براي آگاهي انسانها در همة نسلها منعكس مينمايد.
بي ترديد، اگر اين پيامبر بزرگوار در ميان وهابيهاي امروز در سرزمين عربستانميبود، دربارة او چگونه داوري ميكردند؟ يا اگر در زمان ابن تيميه ميبود، يقيناً در باور وپندار او جزء مشركان قرار ميگرفت.
عزاداري بر فقيد از نگاه سنت
اخبار و احاديث متواتر نبوي كه از فراسوي «وحي» تراويده و از سرچشمه زلال (ماينطق عن الهوي ان هو الّا وحي يوحي) جوشيده و از گفتار و رفتار آن بني رحمت سخنميگويند و نيز روايت هايي كه از اهل بيت مطهر پيامبر خدا و صحابة مكرم آن حضرتدر زمينه «تشريع سوگواري براي متوفا و شهداي ارجماند اسلام» به ما رسيده، بيشمارند. محدثان و راويان اخبار و احاديث، هر يك در «صحاح» و «سنن» و «موسوعات»روايي خويش، در اين زمينه به صورت متواتر نقل حديث كردهاند.
عمر عبدالسلام، در كتاب خود به نام «مخالفة الوهابيه للقرآن و السنه» طيف بيشماري از اين روايتها را از منابع گوناگون، روايي از پيامبر و اهل بيت مطهر و صحابه آنحضرت گرد آورده است كه خوانندگان ميتوانند به اين منبع مراجعه كنند.
ما نيز در حد گنجايش اين نوشتار، دستهاي از روايتها را در جهت اثبات «جوازسوگواري در وفات» كه از منابع اهل سنت تحقيق كردهايم، در اينجا ياد ميكنيم:
مسلم در صحيح خود روايت ميكند:
«النبيء(ص) زار قبر امه وبكي و ابكي من حوله؛ پيامبر، مرقد مادر گرامي خود رازيارت كرد، آنگاه گريست و كساني را كه در اطراف آن حضرت بودند به گريه آورد.»
در صحيح بخاري باب جنائز و سنن بيهقي جزء چهارم چنين آمده است:
«ان رسول الله بكي في موت ابراهيم فقالوا يا رسول الله تبكي و انت رسول الله؟قال: انّما انا بشر تَدْمَع العين و يخشع القلب و لانقول ما يسخط الرب؛ همانا پيامبرخدا(ص) در مرگ پسرش ابراهيم گريه كرد. اصحاب گفتند: اي پيامبر خدا، آيا شما پيامبرخدا نيستيد كه گريه ميكنيد؟ حضرت فرمود: من هم مثل شما بَشرم، چشم ا´دمي گريهميكند و قلب هر انساني نرم ميشود و من چيزي را كه موجب غضب پروردگار گردد،نميگويم.»
جمعي از محدثان، چون «ابن شبه» در «تاريخ مدينة المنوره»، «سيد نورالدينسمهودي» در «وفاء الوفا» و «ابن حجر» در «الاصابه» بيهقي در كتاب «الجنائز» از«سنن» خود و ابن ماجه نيز در كتاب «الجنائز» از «سنن» خود روايت كردهاند:
«و ورد انّه(ص) قال مخاطباً رقيه بعد موتها: الحقي بسافنا الخير عثمان بن مظعونقال: و بكي النساء فجعل عمر يضربهن بسوطه فاخذ النبي(ص) بيده و قال دعهنّ يا عمرو قال: و ايّا كنَّ و نعيق الشيطان فأنّه مهما يكن من العين و القلب فمن الله و من الرحمة ومهما يكن من اللسان و من اليد فمن الشيطان.
قال: فبكت فاطمة علي شفير القبر فجعل النبي(ص) يمسح الدموع عن عينيهابطرف ثوبه؛ روايت شده است كه پس از فوت رقيه، دختر گرامي پيامبر، در حاليكه پيامبراو را مخاطب قرار داده بود، فرمود: به سلف نيك ما پيوستي. عثمان بن مظعون، روايتكرده است كه زنها گريه ميكردند، آنگاه عمر بن خطاب با تازيانه خود، آنان را ميزد (تااز گريه كردن باز دارد) پيامبر خدا با دست مبارك خود او را گرفت و فرمود: اي عمر! آنان رابه حال خودشان واگذار. و فرمود: از فريادهاي شيطان بپرهيزيد، همانا گريه كردن هرگاه ازچشم و قلب نشئت بگيرد، پس از سوي خدا و رحمت است و هرگاه از زبان و دستسرچشمه گيرد از سوي شيطان است. عثمان بن مظعون گويد: فاطمه 3 در كنار قبررقيه گريه كرد و پيامبر اشكهاي چشم فاطمه را با گوشة پيراهن خود پاك ميكرد.»
از روايتهاي ياد شده، چنين استفاده ميشود كه پيامبر خدا در مرگ هر يك ازنزديكان خود، چون مادر گرامي و پسر و دختر خودش، شديداً ميگريسته و در مرگپسرش ابراهيم، تصريح كرده است كه هر بشري گريه ميكند. پس اگر پيامبر خدا درزمان ابن تيميه و يا وهابيان امروز زندگي ميكرد قطعاً از سوي آنان به بدعت گذاري وشرك متهمميشد.
«ابن سعد» در «طبقات» و «ابن اثير» در «كامل» و «احمد بن حنبل» در «مسند»،مسند عبدالله بن عمر، از عبدالله بن عمر روايت كردهاند:
«انّ الرسول(ص) قال بعد استشهاد حمزة: فحمزة لابواكي له، فجاء نساء الانصارالي باب رسول الله فبكين علي حمزة فدعا لهن رسول الله(ص) ؛ پس از شهادت حمزه(سيدالشهدا) پيامبر خدا فرمود: حمزه هيچ گريه كنندهاي ندارد. پس زنان انصار به درخانه رسول خدا، آمدند و براي حمزه به سوگواري پرداختند و پيامبر خدا در حق آنان دعاكرد».
از اين روايت به روشني استفاده ميشود كه پيامبر خدا، عزاداري براي شخصيتيچون حمزه را مهم و داراي فضيلت ميشمرده و گرنه هيچگاه از اين كه حمزه گريهكنندهاي ندارد، افسوس نميخورد و از سوي ديگر در حق زنان انصار كه براي حمزه گريهكرده بودند، دعا نميكرد.
و نيز عبدالله بن عمر گويد:
«ما رأينا رسول الله(ص) باكياً اشد من بكائه علي حمزة بن عبد المطلب؛ ماهيچگاه نديديم كه پيامبر خدا به اندازهاي كه در شهادت حمزه گريه كرد، گريه كند.»
ظاهراً در استحباب و فضيلت سوگواري و عزاداري براي شخص متوفا و شهيدترديدي باقي نميماند و بيش از اين نيازي به ذكر روايت از پيامبر خدا نخواهد بود».
روايت ديگري در كتب حديثي آمده است كه پس از ارتحال جانگداز پيامبر،فاطمة زهرا دخت گرامي حضرت گريه ميكرد و ميگفت:
«يا ابتاه اجاب ربّاً دعاه يا ابتاه جنة الفردوس مأواه
يا ابتاه الي جبرئيل لعتاه يا ابتاه من ربه ما أدناه؛
اي پدر بزرگواري كه خداوند دعوت او را اجابت كرد، اي پدري كه جنة الفردوسجايگاه او قرار گرفت؛ اي پدر من، تو آن كسي هستي كه به جبرئيل ديگر ملاقات نداري،اي پدر من، تو آن كسي هستي كه به خداي خويش نزديك شدي».
و نيز در صحيح مسلم آمده است:
«انّ عائشه ذكر لها ان عبدالله بن عمر يقول ان الميت ليعذب ببكاء الحي فقالتعائشه يغفر الله لابي عبدالرحمن، اما انه لم يكذب ولكنه نسي او أخطأ انّما مرّ رسولالله(ص) علي يهوديّه يبكي عليها فقال: انّهم يبكون عليها و انهالتعذب في قبرها؛ بهعايشه گفتند كه عبدالله بن عمر ميگويد: با گرية زندهها، ميت در قبر عذاب ميشود.عايشه گفت: خداوند ابوعبدالرحمن (عبدلله ابن عمر) را ببخشد، او دروغ نميگويد ولي اوفراموش يا اشتباه كرده است (اشتباهاً از روايت پيامبر خدا سوء برداشت كرده است) روزيپيامبر خدا بر زن يهوديه متوفائي گذشت كه ديگر يهوديان بر او گريه ميكردند. پيامبرفرمود: اينها (يهوديان) براي او گريه ميكنند در حاليكه او در قبر خود عذاب ميشود.يعني او به كفر اعمال و اعتقاد خود، عذاب ميشود و اينها از دوري او گريه ميكنند.»
مطالب فشردهاي كه تاكنون عنوان شد، گذري اجمالي بر اصل فضيلت واستحباب «سوگواري» براي فقيد بود. و اكنون مناسب است، در خصوص عزاداري برايسرور شهيدان و سيد مظلومان حضرت امام حسين(ع) مطالبي مستند به كتابهايمعتبر شيعه و سني بيان گردد.
دلالت سنّت بر سوگواري بر امام حسين(ع)
از روزي كه پيشواي آزادگان حضرت امام حسين(ع) با ياران و اهل بيت خود، درسرزمين كربلا و با لب تشنه در كنار آب فرات به صورت مظلومانه و به طرز فجيعي، بهشهادت رسيدند، قاطبة امت اسلامي از سنّي و شيعه عزادار بوده و از آن روز تاكنون كه درحدود چهارده قرن، سپري ميشود، نه تنها از تپش قلب امت اسلامي، چيزي كاهشنيافته و آتش اين ماتم فرو ننشسته كه هر چه از تاريخ آن بيشتر ميگذرد، داغ عزايحسين بن علي(ع) گسترش بيشتر و آتش مصيبت آن حضرت، در دلها مشتعلميشود، چنانكه شاعر ميگويد:
زان تشنگان، هنوز به عيوق ميرسد آواز العطش و بيابان كربلا
سرّ اين حقيقت بر هيچ مسلمان مومن و متعهد پوشيده نيست. گذشته از اينكهامام حسين(ع) با قيام و شهادت مظلومانة خود، آيين تابناك اسلام را از فنا و نابوديمطلق، نجات داد با تبرئه شريعت توحيدي محمد(ص) از اعمال يزيد و ديگر حكّام امويصف مسلمانان را از يزيديان جدا كرد.
گريه در عزاداري امام حسين(ع) جزء ايمان و اعتقادات امّت اسلامي قرار گرفتهاست؛ زيرا، اين امّت در روايتهاي متواتر و پرشماري از پيامبر خدا(ص) چونان كه وجوبحج و جهاد و روزه و... شنيدهاند، گريه بر حسين را نيز از گفتار و رفتار آن گرامي شنيدهاند،مسلمانان به خوبي ميدانند كه پيامبر خدا با «اخبار جبرئيل» هم خود بر «شهادت» و«مظلوميت» حسين گريه ميكرد و هم مسلمانان را به گريه بر آن حضرت، فرا ميخواند،پس گرچه بر امام حسين(ع) اطاعت از دستور «قولي» و «فعلي» رسول خدا است.
اينكه به بعضي روايت هايي كه از طريق شيعه و سنّي در اين زمينه، از پيامبرگرامي اسلام و نيز اهل بيت آن حضرت و ديگر پيشوايان اسلامي، رسيده در حدّ نياز ايننوشتار، به صورت اجمال و گذرا، اشاره خواهيم كرد.
نخست به نقل دستهاي از روايتها كه از طريق اهل سنت، نقل ميشودميپردازيم، سپس روايت هايي را از طريق شيعه ياد ميكنيم:
روايتهاي اهل سنّت در عزاداري امام حسين(ع)
عمر عبدالسلام از محققان معاصر اهل «سنت» و «جماعت»، پس از استدلال بهآياتي از قرآن در زمينة عزاداري براي امام حسين(ع) به وجود روايتهاي متواتر در اينموضوع اشاره كرده است و گويد:
«و هم چنين سزاوار است كه اشاره كنيم به روايتهاي متواتري كه بر خبر دادن«جبرئيل» از شهادت حسين(ع) از "اهل بيت و ذوي القربي" دلالت ميكنند. من از ايندسته از روايتها در حدود دويست روايت را برشمردم. بعضي از اين روايتها در (كتاب)«اسد الغابه» ج1 ص349، نوشته ابن اثير و بعضي ديگر در كتاب «الكامل» ج4 ص93 ونيز در كتاب «البداية و النهاية» و بعضي ديگر در «المعجم الكبير» ج3 ص113 و ج4ص115 نوشته طبراني و بعضي ديگر از آن روايتها در «فوايد السمطين» نوشتة جوينيو نيز در مسند «احمد ابن حنبل» مسند «علي ابن ابي طالب» ج1 ص85 و نيز منابعديگر، ذكر شده است.»
عمر عبدالسلام از باب نمونه، به بعضي از آن احاديث اشاره ميكند و ميگويد:
«از جملة اين روايتها، روايت اسماء بنت عميس است. اسماء گويد: رسول خدافرمود: اي اسماء، گروه ستمگري كه خداوند آنان را از شفاعت من بي نصيب ميداند،فرزندم حسين را ميكشد.»
حديث عايشه يكي ديگر از آن روايتها است كه گويد:
«بيَّنّا رسول الله(ص) راقد اذ جاء الحسين يحبوا اليه فنهيته عنه ثمّ قمت لبعضامري فدنا منه، فاستيقظ رسول الله و هو يبكي! فقلت: ما يبكيك؟ قال ان جبرئيل ارانيالتربة التي يقتل عليها الحسين، فاشتد غضب الله علي من سفك دمه...؛ «روزي پيامبرخدا(ص) در خواب بود، هنگامي كه حسين(ع) آمد به سمت آن حضرت رفت و من مانع ازنزديك شدن او به پيامبر گرديدم، سپس از جا بلند شدم تا كارم را انجام دهم، حسين نزدپيامر رفت، سپس پيامبر(ص) از خواب بيدار شد، در حالي كه گريه ميكرد. گفتم: چه چيزشما را به گريه آورده است؟ پيامبر فرمود: جبرئيل، تربتي را به من نشان داد كه حسين برآن كشته ميشود پس غضب خداوند بر كساني نازل خواهد بود كه خون حسين راميريزند.»
و نيز؛ «ابن اثير در «اسد الغابه» از انس بن حارث بن «ابيه» واو از پدرش روايتكرده است كه گويد من خود شنيدم كه پيامبر خدا در حالي كه حسين در دامنش بود،ميفرمود: اين پسرم در سرزميني كه به آن عراق گفته ميشود، به قتل ميرسد پس هركس او را درك كند، بايد به يارياش بشتابد.»
آنچه ياد شد، برخي از روايت هايي بود كه عمر عبدالسلام در كتاب خود براي نمونهبه آن اشاره كرده است و براي توضيح بيشتر بايد به همان مدرك مراجعه شود.
ابن اثير اين روايت را در كتاب ديگر خود به نام «البداية و النهاية» از بغوي با اندكيتفاوت با روايت قبلي نقل كرده و آن اين است:
«قال الصحابي انس بن الحارث: سمعت رسول الله يقول: انّ ابني هذا... يعنيالحسين - يقتل بارض يقال لها كربلا ضمن شهد منكم ذلك فلينصره؛ انس بن حارثصحابه پيامبر گفت: شنيدم كه پيامبر خدا ميفرمود: همانا اين پسر من (يعني حسين) بهسرزمين كه كربلا نام دارد كشته ميشود پس هر كس از شما او را درك كند بايد به ياري اوبشتابد.»
احمد ابن حنبل در مسند خود روايت كرده است كه علي(ع) در راه خود به«صفين» از كربلا گذشت. پس صدا زد: «يا اباعبدالله! (اي حسين) در كنار شط فرات، صبركن! آنگاه فرمود: روزي در محضر رسول خدا، بودم، چشمهاي آن حضرت پر از اشك بود.گفتم اي پيامبر خدا چه چيز شما را به گريه آورده است؟ حضرت فرمود: لحظه هايي پيشجبرئيل در نزد من بود و به من گفت: حسين(ع) در كنار «شط فرات» كشته ميشود و بهمن گفت: آيا تربت او را، استشمام ميكني؟
پيامبر فرمود: آنگاه جبرئيل دست خود را دراز كرد و مشتي از خاك را به من داد ومن هيچ اختياري از چشمم ندارم، جز اينكه اشك ميبارد.»
احمد ابن حبنل در مسند خود روايت ميكند:
«از ابن عباس روايت شده است كه گفته است: روزي در محل شهادت حسين(ع)بوديم، پيامبر خدا را نصف روز در خواب ديدم در حالي كه سر و صورتش پر از گرد و غباربود، شيشهاي در دست آن حضرت بود كه در آن شيشه خون جاسازي شده بود، پس گفتم:اي پيامبر خدا، پدر و مادرم فداي شما اين چيست؟ حضرت فرمود: اين خون حسين واصحاب حسين است كه از امروز تا هميشه ميجوشد.» ابن عباس گويد: ما آن روز راشمرديم و روز قتل امام را پيدا كرديم.»
اين قسمت از اين فصل را با نقل روايتي از يكي از محدثان اهل سنت توسطمرحوم علامه اميني به پايان ميبريم، پوشيده نيست كه علامه اميني از فرهيختگان وصاحب نظران شيعه است ولي چون روايت مورد نظر را از منابع اهل سنت ذكر كرده، ماهم در اين رديف به نقل آن مبادرت ميورزيم. علامه اميني در كتاب خود به نام «راه ماراه و روش پيامبر ما ست» روايتهاي زيادي را از منابع معتبر اهل سنت در زمينةسوگواري بر امام حسين نقل ميكند.
علامه اميني صاحب الغدير در كتاب خود به نام «راه ما راه و روش پيامبر ماست».در ضمن انعكاس ديدگاه صاحب نظران اهل سنت در زمينة عزاداري امام حسين(ع)ميگويد:
«و شايد بتوان گفت كه تجديد ياد بود در «ميلاد» و «مرگ و مير» اعياد بزرگنهضتهاي ديني و ملّي، حوادث اجتماعي جهاني، و وقايع مهمّي كه در بين ملّتها رخميدهد، با عنايت به شمارة سالهايي كه از حدوث آن وقايع مهم تاريخي ميگذرد وسالگرد آن را روز جشن و سرور يا خون و سوگواري قرار دادن، از شعائر و رسوم ديرينهاياست كه طبع بشري و افكار شايسته آن را در ملل و امم گذشته پي ريزي كرده و قبل ازجاهليت و بعد از آن، هم چنان كه تا اين زمان، متداول ساخته است.
اين «اعياد» يهود و نصاري و عرب قبل از اسلام و بعد از اسلام است كه تاريخ درصفحاتش ضبط نموده و گويا اين سنّت، از تمايلات انساني است، كه از عوامل حبّ وعاطفه، ناشي ميگردد و از سرچشمة حياتي، آبياري ميشود و شاخ و برگي است، كه ازاصول احترام و تقدير و تحسين و بزرگداشت رجال دين و دنيا و قهرمانان بي نظير وبزرگان امّت، منشعب ميشود و منظور از آن، زنده داشتن خاطره و جاويدان ساختن نامچنين مرداني است كه در آن، فوائد تايخي و اجتماعي بوده و براي نسلهاي آينده وعبرت و دستورالعمل مفيد و موثر است و در آن تجارب و آزمايشهايي است كه موجببيداري ملت هاست (و اين سنت)، اختصاص به يك گروه و ملّتي ندارد.
آري، روزهاي تاريخي از حوادث مهم و پيشامدهاي ناگواري كه در آنها رخ داده،نورانيت و بهجتي كسب ميكند كه در ميان ساير روزها به كرامت و عظمت نشاندار شدهو از خوبي و بدي آن حوادث، كسب سعد و نحوست كرده و رنگ آن حوادث را به خودميگيرد.
و تاريخ تاكنون روز را نشان نداده كه حادثة واقع در آن، از حادثة محرّم (روز نهضتمبارك حسيني) - كه هر مسلمان با غيرت شرافتمند آزاده به آن افتخار ميكند -بزرگتر و مهمتر و مصيبت بارتر باشد، و در آن درسهاي عالي است كه در مدرسة توحيدو عبادت، كلاس نهايي از حكمت عملي به حساب ميآيد، چنانكه ترسيمي كه عاشورا ازآزادگي و بلندي همّت، جانبازي در راه خدا كرده، زيباترين ترسيم و كاملترين وروشنترين تصوير است (عاشورا) اقدام مثبتي است در برانداختن و ريشه كن نمودنمشكلات فساد و تباهي از مسير صحيح انسانيت.(عاشورا) اقدام مثبتي است در فاصلهگرفتن و بيزاري جستن از رذائل و پستيها. (عاشورا) اصل محكمي است در شكستنشوكت ستمگران و واژگون ساختن پرچمهاي شرك و نفاق، و درهم كوبيدن تجاوزستمگران و رهايي بشر از اسارت نفس چيره.(عاشورا) مثبتترين عملي است دربرافراشتن كلمة توحيد كلمة حقيقت و راستي، كلمة زندگي سعادتمند و مقام عاليانساني (وتمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً لامبدّل لكلماته).
پس سزاوارترين روزي كه تا ابد الدّهر - در جبين تاريخ - براي امت محمد(ص)زنده و تازه و درخشان باقي ميماند، روز حسين - بضعة رسول الله - و پارهاي از گوشت وخون پيامبر و جگر گوشة و نور چشم وي، و گل خوشبوي او در زندگاني دنياست كه حقاًبايستي آن روز را بزرگترين روز خدا - روزي كه قبل از هر كس به خدا منصوب است - وروز پيامبر خدا و روز عيد قربان رسول خدا و «ذبح عظيم» آن حضرت دانست.
«ابوالمؤيد موفق خوارزمي حنفي» كه در سال 568 هـ. ق وفات يافته است - درجلد اوّل كتاب خود «مقتل الامام السبط الشهيد» كه معروف و متداول است، در صفحة163 آوردهاست:
«بعد از آن يك سال تمام، از ولادت «حسين» گذشت، دوازده فرشتة سرخ رو، بررسول خدا نازل شدند و در حاليكه پر و بال خود را گسترده بودند، چنين گفتند: اي محمّد!بر سر فرزندات - حسين - آن خواهد آمد كه از ناحية قابيل بر سر هابيل آمد و خداوندنظير پاداشي را كه به هابيل داد به او خواهد آمد و نظير كيفري را كه به قابيل داد، به قاتلاو ميدهد. پس اضافه كرده است: هيچ فرشتهاي در آسمان نماند، مگر اينكه بر رسولخدا نازل شد و او را سر سلامتي داده و به پاداشي كه از طرف خداي تعالي به وي عطاميشود، آگاه ميساخت و تربت «حسين» را به آن حضرت عرضه ميداشت و آن جنابميگفت: بارالها! دچار خذلان كن، آن كسي را كه حسين مرا ياري نميكند و بكش آنكسي را كه او را ميكشد و او را از آرزوهايش بهره مساز!
بعد از آن كه دو سال تمام از ميلاد حسين گذشت، رسول خدا براي سفر بيرونرفت وقتي مقداري راه پيمود، ناگهان ايستاد و با چشم گريان گفت:«انّا لله و انا اليهراجعون» سبب پرسيدند: فرمود: اين جبرئيل است مرا از سرزميني در كنار فرات خبرميدهد كه اسمش «كربلا» است. فرزندم - حسين بن فاطمه - در آن جا كشته ميشود.پرسيدند: چه كسي او را ميكشد؟ فرمود: مردي به نام يزيد - كه خداوند وجود وي را بيبركت گرداند و گويا هم اكنون اقامتگاه و دفن او را در آن سرزمين ميبينم، در حاليكهسرش را به ارمغان ميبرند. به خدا سوگند! كسي از ديدن سر فرزندم حسين خوشحالنميشود مگر آن كه خداوند او را دچار نفاق نموده و ميان قلب و زبانش مخالفت ميافكند؛يعني، ايماني را كه به زبانش ادعا ميكند، در دلش نميماند»
و نيز ابوالمؤيد اضافه ميكند: «سپس رسول خدا از اين سفر برگشت و در حاليكهغمناك بود، به منبر رفت و در ضمن اينكه حسن و حسين در مقابلش قرار داشتند، برايمردم خطبهاي ايراد نمود و موعظه كرد، بعد از فراغت از خطبه، دست راست خود را بر سرحسين نهاده و سر را به سوي آسمان برداشت و عرض كرد: بار الها من بندة تو و پيامبر تومحمّدم و اين دو كودك پاكان عترت منند و برگزيدگان ذريّة من نسل منند كه بعد از خودباقي ميگذارم. بار الها! جبرئيل به من خبر آورده كه اين فرزندم - حسين - بي يار و ياوركشته خواهد شد، پروردگارا كشته شدن او را براي من مبارك گردان و او را از ساداتشهيدان - قرار ده كه تو بر هر چيز توانايي. پروردگارا در قاتل او و كسي كه يارياش كند،مباركي و ميمنت قرار مده.»
آن گاه ابوالمويد ميگويد:
«مردم در مسجد - وقتي اين كلام را شنيدند - يك پارچه گريه سر دادند، حضرتفرمود: آيا گريه ميكنيد، ولي يارياش نميكنيد؟ پروردگارا! تو خودت وليّ و يار او باش.»
سپس ابوالمويد خطبهاي را كه آن حضرت بعد از مراجعت از سفرش و چند روز قبلاز وفاتش ايراد كرده بود از «ابن عباس» نقل ميكند و شايد خطبة مزبور بعد از مراجعت از«حجّةالوداع» بوده است و به هر حال عبارات آن خطبه به آن چه ما نقل كرديم، نزديكاست.»
و چه بسا اين گمان به ذهن بيايد و گمان مردم تيز هوش، عين يقين است. كههمان تكرار سوگواري هايي كه رسول خدا(ص) در خانة همسرانش برپا ميداشت، بر اثرفرار رسيدن سالروز ميلاد و يا سالگرد شهادت سبط پيامبر - حسين سلام الله عليه - ويا بر اثر هر دو بوده است.
(سنّة الله في الذين خلوا من قبل ولن تجد لسنّة الله تحويلا)
روايت هايي كه ذكر شده و صدها روايت ديگر كه در اين نوشتار نميگنجد، از منابعمعتبر و اعتمادشدني محدثان و صاحب نظران فرهيختة اهل سنّت، نقل شده است.
حال جاي اين پرسش باقي ميماند كه در تعيين تكليف مسلمانان در امرعزاداري براي سيد آزادگان حضرت امام حسين(ع) ، دستورهاي پيامبر خدا كه با تواترنقل ميشود، پذيرفتني است و يا القاي آن گمراه كننده ابن تيميّه خبيث و ملحد؟ پاسخبر كسي پوشيده نيست.
دلالت روايتهاي شيعه به «سوگواري براي امام حسين»
روايتهاي شيعه كه از پيامبر عظيم الشأن اسلام و ديگر پيشوايان معصومشيعيان و دودمان نبوت در باب« فضيلت سوگواري و عزاداري» براي سيّد شهيدان،پيشواي آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسين» نقل شده بي شمارند. و در اين جا از بابنمونه به ذكر روايتهاي محدود و كوتاه بسنده ميكنيم: در مناقب از ابن عباس نقل شدهكه رسول خدا(ص) را در عالم رؤيا، بعد از كشته شدن سيد الشهدا ديد، در حالي كه گرد آلودهو پا برهنه و گريان بود. دامن پيراهن را بالا كرده و به دل مبارك چسبانيده، مثل كسي كهچيزي در دامن گرفته باشد، و اين آيه را تلاوت مينمود:
(و لا تحسبنّ الله غافلاً عمّا يعمل الظالمون)
و فرمود: رفتم به سوي كربلا و جمع كردم خون حسينم را از زمين و اكنون آنخونها در دامن من است و من ميروم براي آن كه مخاصمه كنم با كشندگان او نزدپروردگار.
و در روايتي آمده است كه «داخل شدم بر امسلمه (رضياللهعنها) در حاليكهميگريست، پس پرسيدم از او كه براي چه گريه ميكني؟ گفت: براي آنكه ديدم رسولخدا(ص) را در خواب و بر سر و محاسن شريفش اثر خاك بود گفتم: يا رسول الله براي چهشما غبار آلود هستيد، فرمود در نزد حسين بودم هنگام كشتن او و از نزد او ميآيم.»
و در روايت ديگر از مرحوم شيخ عباس قمي (ره) آمده است كه: «صبحگاهي بود كهامّسلمه ميگريست، سبب گريه را پرسيدهاند، خبر شهادت حسين(ع) را داد و گفت:نديده بودم پيغمبر(ص) را در خواب، مگر ديشب كه او را با صورت متغيّر و با حالت اندوهملاقات كردم سبب آن حال را از او پرسيدم فرمود امشب حفر قبور ميكردم براي حسين واصحابش.»
شيخ عباس قمي مينويسد: «و از جامع ترمذي و فضايل سمعاني نقل شده كهامسلمه پيغمبرخدا(ص) را در خواب ديد كه خاك بر سر مبارك خود ميريخت، عرضهداشتم كه اين چه حالت است، فرمود: از كربلا ميآيم».
و در جاي ديگر است كه آن حضرت گرد آلود بود و فرمود: از دفن حسين فارغشدم.
شيخ صدوق در كتاب امالي روايت را از ابو عمارة المنشد از امام صادق(ع) نقلميكند و ميگويد:
«قال قال لي: يا ابا عمّارة انشدني في الحسين بن عليّ قال: فانشدتم فبكي، قالفوالله: ما ذلت انشده و يبكي حتّي سمعت البكاء من الدار، قال فقال: يا ابا عمّاره! من انشدفي الحسين بن علي (ع) فابكي خمسين، فله الجنّة، و من انشد في الحسين شعرا،فابكي'''' عِشرين، فله الجنّه، و من انشد في الحسين شعراً فابكي عشرة، فله الجنة و منانشده في الحسين شعرا، فابكي واحداً، فله الجنّه، و من اشد في الحسين شعراً، فبكي فلهالجنّة و من انشد في الحسين شعراً، فبكي فله الجنة، و من انشد في الحسين شعراًفتباكي، فله الجنة؛ اي ابو عمّاره شعري در مرثية حسين(ع) اشاره كن، چون آغاز مرثيهنمودم، آن حضرت بگريست، سوگند به خدا چندان بگريست، كه جدران خانه با گريه آنحضرت هم آواز گشت و بانگ گريه دار را نيك بشنيدم آنگاه فرمود: اي ابا عمّاره كسي كهانشا كند از مراثي حسين و پنجاه تن را بگرياند، از براي او است بهشت خداي، و كسي كهقرائت كند مرثية حسين را و سي تن را بگرياند بر وي فرض افتد و كسي كه مرثيه بگويدوده تن را بگرياند بهشت از براي اوست و كسي كه انشاي شعري كند و يك تن را بگرياند،در بهشت جاي كند و كسي كه شعري گويد و خويشتن بگريد جزاي خويش بهشت يابد وكسي كه در مرثية حسين انشاي شعري كند و خويشتن را چون گريه كنندگان وا نمايد، همبدان از سكنة بهشت گردد.»
در رجّال كشي روايتي است كه سلسله سند آن به زيد شحّام ميرسد، او مي گويد:ما جماعتي از اهل كوفه در محضر امام صادق بوديم كه جعفر بن عفّان بر آن حضرت واردشد، حضرت او را پيش خود طلبيد:
«فقال: يا جعفر! قال لبيك جعلني الله فداك، قال بلغني انّك تقول الشعر فيالحسين و تجيّد، فقال: نعم جعلني الله فداك، قال قل نانشدتم فبكي و من حوله حتّيصارت الدّموع عن وجهه و لحيته ثم قال: يا جعفر! و الله لقد شهد ملائكة الله المقربونههنا يسمعون قولك في الحسين و لقد بكوا كما بكينا و اكثر و لقد اوجب الله تعالي لك ياجعفر في ساعته الجنّه بامرها و غفور الله لك، فقال يا جعفر! الّا اريدك؟
قال: نعم يا سيّدي قال: ما من احد قال في الحسين شعرا فبكي و ابكي به الاّاوجب الله له الجنّة و غفر له؛ صادق آل محمّد فرمود: اي جعفر! عرض كرد جان من فدايتو باد فرمان چيست؟ فرمود به من رسيده است كه تو در مرثية حسين، انشاد شعر نيكوتواني كرد، عرض كرد چنين است. فرمود انشاد كن. لا جرم آغاز قرائت مراثي كرد،آنحضرت چندان بگريست كه آب چشم مباركش از چهره و لحيه در گذشت. آنگاه فرمود:اي جعفر! فرشتگان خدا كلمات تو را امضا نمودند و سخت بگريستند چنانكه ما ميگرييمبلكه افزون گريستند و خداوند در اين ساعت بهشت را بر تو واجب گردانيد. و گناهان تو رامعفو داشت آنگاه فرمود: اي جعفر هيچ خواهي اين فضيلت بر زيادت ازاين باز گويم؟عرض كرد. اي مولاي من! اينك روا باشد، فرمود نيست كسي كه شعري در مرثيه حسينگويد و بگريد يا بگرياند مگر آن كه خداوند بهشت را بر وي واجب گرداند و گناهان او را بهجمله در گذراند».
و نيز در كامل الزيارة از عبدالله بن غالب روايت شده است كه گفت:
«روزي در محضر امام صادق شرفياب شدم و شروع كردم به مرثيه سرايي برايحسين(ع) چون شعر به اينجا رسيد:
لبليّة تسقوا حسينا بمسقاة الثري غير التراب
از پشت پرده صداي ناله و فرياد بلند شد.»
ابو هارون المكفوف گويد:
«خدمت ابو عبدالله امام صادق شرفياب شدم، به من فرمود: در مرثية جدّمحسين شعري قرائت كن. من شعري قرائت كردم، امام فرمود: اشعار را در مرثية حسين بهگونهاي قرائت كن كه گويي بر سر قبر آن حضرت هستي، آن گاه اين شعر را خواندم:
«امور علي جدث الحسين بكربلا فقل لا عظمته الزّكية؛
در كربلا به قبر حسين گذر كن و با استخوانهاي پاكيزة او بگو».
آن حضرت سخت گريست و من خاموش شدم، سپس به من فرمود:«يكبار ديگرتكرار كن.» پس من تكرار كردم. آن گاه فرمود: «شعري ديگر بخوان» پس من اين شعررا خواندم:
«يا مريم قومي فاندبي مولاك و علي الحسين فاسعدي ببكاك؛
اي مريم برخيز و بر مولاي خود گريه كن و با گريه ات بر حسين او را ياري نما.»امام صادق سخت گريه كرد و گرية زنان از پس پرده بالا گرفت، گاهي صداي گريه و نالهبه شدت بالا رفت و به من فرمود؛
«يا ابا هارون! من انشد في الحسين، فابكي عشره، ثم جعل ينقص واحدا واحداحتّي بلغ الواحد، فقال: من انشدّ في الحسين فابكي واحدا، فله الجنّة، ثم قال: من ذكرهفبكي، فله الجنة؛ «اي ابا هارون، كسي كه در مرثية حسين شعري گويد و ده تن رابگرياند، آن گاه از اين عدد يك يك كم كرد و فرمود اگر كسي در عزاي حسين شعريبخواند و يك تن را بگرياند، بهشت بر او واجب ميشود. پس فرمود: كسي كه ياد كندحسين را و خودش گريه كند جاي او در بهشت است».
حال اين پرسش مطرح است، آيا در زمينة عزاداري براي سيد شهيدان حسين بنعلي(ع) امام صادق كه وارث علم پيامبر بوده، آگاهتر است يا ابن تيميه كه خود در دفاع ازيزيد و آل اميّه دامن همّت به كمر زدهاست، نظريه پذيرفتنيتري دارد؟ آيا در زمينةعزاداريها راه درست آن است كه شخص پيامبر و وارثان به حق علم او چون امام باقر وامام صادق پيمودهاند، يا راه و مشرب فرقة وهابيت كه سر در آبشخور ابنتيميّه و آلاميّهفرو بردهاند؟
پاسخ اين پرسش را به خوانندگان واگذار ميكنيم.
پايان