وعده خداوند - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وعده خداوند

روزى جمعى از مردم گرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حلقه زده بودند آن گاه حضرت فرمود: خداوند امت مرا در جهان طينت و سرشت، به من نشان داد و نامهاى آنها را به من آموخت چنانكه به آدم "عليه السلام" آموخت آنگاه رهبران و زمامداران از كنار من گذشتند من براى على "عليه السلام" و شيعيانش از درگاه خدا طلب آمرزش كردم
خداوند يك مطلب را درباره شيعيان على "عليه السلام" به من وعده داد.
شخصى پرسيد: اى رسول خدا! آن مطلب چيست؟.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آن مطلب وعده داده شده چنين بود:آمرزش براى مؤمنان شيعه و عفو از گناهانشان و تبديل گناهان آنها به پاداش و نيكى ها. [ اصول كافى]

اتمام حجت عجيب

آن، هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد و ابوبكر بر مسند خلافت غاصبانه نشست روزى على "عليه السلام" ابوبكر را ديد و به او فرمود: اى ابوبكر قرآن مى فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون؛ هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند [ آل عمران، 169]

و من گواهى مى دهم كه محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شهيد از دنيا رفت سوگند به خدا آن حضرت نزد تو مى آيد، وقتى كه نزد تو آمد يقين كن؛ چرا كه شيطان نمى تواند خود را به صورت آن حضرت در آورد.
آنگاه امام على "عليه السلام" دست ابوبكر را گرفت و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به او نشان داد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ابوبكر فرمود:
يا ابابكر آمن بعلى و باحد عشر من ولده، انهم مثلى الا النبوة و تب الى الله مما فى يدك، فانه لا حق لك فيه؛ اى ابوبكر به "امامت" على "عليه السلام" و يازده فرزندش ايمان بياور، آنها "در مقام رهبرى و در وجوب اطاعت از آنها" مانند من هستند فقط مقام نبوت ندارند از آنچه

در دست گرفته اى در پيشگاه خدا توبه كن زيرا تو در آن مقام حقى ندارى سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از رفت و ديده نشد. [ اختصاص شيخ مفيد، اصول كافى ج 1]

انفاق در ركوع

نجاشى از زمامداران مهربان و عادل حبشه بود كه اسلام را پذيرفت بعدها براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هدايايى نيز فرستاد كه از جمله آنها يك دست رولباسى گران قيمت بود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنرا گرفت و به على "عليه السلام" بخشيد على "عليه السلام" آن را پوشيد "ولى چون على "عليه السلام" زاهد بود گوئى آن لباس را نيم پسنديد لذا در انتظار فقيرى بود تا آن را به او ببخشد" على "عليه السلام" به مسجد رفت و در آنجا مشغول نماز شد هنگامى كه در ركعت دوم به ركوع ركعت دوم رفت فقيرى به پيش آمد و گفت: السلام عليك يا وى الله و اولى بالمؤمنين من انفسهم تصدق على "عليه السلام" مسكين؛ سلام بر تو اى ولى خدا و اى كسى كه نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترى، به فقير صدقه اى بده
حضرت على على "عليه السلام" در همان حالت ركوع آن روپوش را به سوى فقير انداخت و اشاره كرد كه بردارد... [ اصول كافى- احقاق الحق جلد 2- الغدير، ج 2]

دوست خالص مرا حاضر كنيد

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در بستر رحلت بود به حاضران فرمود: ادعولى خليلى؛ دوست خالص مرا حاضر كنيد آن دو زن "حفصه و عاشيه" به دنبال پدران خود فرستادند وقتى آن دو نفر حاضر شدند تا چشم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آنها افتاد از آنها روى گردانيد سپس بار ديگر فرمود:
'خليل و دوست خالص مرا حاضر كنيد' . آنگاه به دنبال على "عليه السلام" فرستادند هنگامى كه على "عليه السلام" وارد شد و چشم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن حضرت افتاد به او متوجه شد و سخنانى به او فرمود وقتى كه على "عليه السلام" از خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خارج شد عمر و ابوبكر به على "عليه السلام" گفتند:
خليل تو، چه سخنى به تو گفت؟ على "عليه السلام" فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هزار باب علم را به من خبر داد كه از هر باب آن هزار باب ديگر گشوده مى شود و هزار حرف به من آموخت كه هر حرف آن، كليد هزار حرف ديگر است. [ اصول كافى ج 1، ص 296 حديث 4]





/ 356