تزويج دو نور - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




تزويج دو نور

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرشته اى را كه 24 چهره داشت ديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: 'اى محبوبم جبرئيل! من هيچگاه تو را به اين صورت نديده بودم' .
فرشته عرض كرد: يا رسول الله من جبرئيل نيستم بلكه خداوند مرا فرستاده تا ازدواج بين دو نور را برقرار سازم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كدام نور را با كدام نور؟ فرشته گفت: فاطمه عليهاالسلام را با على "عليه السلام"؛ وقتى كه آن دو فرشته پشت گردانيد در ميان دو شانه او چنين نوشته شده بود: محمد رسول الله، على "عليه السلام" وصيه؛ محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسول خدا است و على "عليه السلام" وصى رسول خدا است پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن فرشته فرمود: اين نوشته بين دو شانه تو از چه وقت نوشته شده است؟ فرشته عرض كرد: از 22 هزار قبل از خلقت آدم "عليه السلام"نوشته شده است [ اصول كافى]

فراموش نخواهى كرد

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست مبارك خود را بر سينه على "عليه السلام" نهاد و چنين دعا كرد: خدايا قلب على "عليه السلام" را از علم و شناخت و حكم و نور پر كن.
على "عليه السلام" مى فرمايد: من به حضرت عرض كردم: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم پدر و مادرم به قربانت، از زمانى كه آن دعا را درباره من كردى چيزى را فراموش نكردم و هر آنچه كه ننوشتم از يادم نرفت اكنون با اين حال ترس آن هست كه فراموش كنم؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا لست اتخوف عليك النسيان و الجهل؛ نه، در مورد تو ترس فراموشى و نادانى ندارم. [ اصول كافى، ج 1]

كتاب مصحف فاطمه

امام صادق "عليه السلام" مى فرمايد: فاطمه عليهاالسلام 75 روز بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زنده بود و در اين مدت از فراق پدر بسيار غمگين بود جبرئيل نزد فاطمه عليهاالسلام مى آمد و او را دلدارى مى داد و احوال و مقام پدرش را براى او بيان مى كرد و حوادث آينده را كه دشمنان چه عملى نسبت به فرزندان او روا مى دارند را به او خبر مى داد حضرت فاطمه عليهاالسلام جريان را به على "عليه السلام" گزارش داد حضرت على "عليه السلام" به فاطمه عليهاالسلام فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس كردى و صدايش را شنيدى مرا خبر كن.
فاطمه عليهاالسلام هنگامى كه احساس حضور فرشته را مى كرد و صدايش را مى شنيد به على "عليه السلام" اطلاع مى داد و على "عليه السلام" نزد فاطمه عليهاالسلام مى آمد و هر چه مى شنيد مى نوشت تا آنكه از آن سخنان مصحف فاطمه عليهاالسلام را به وجود آورد. [ اصول كافى ج 1]

پيوند ناگسستنى

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت على "عليه السلام" هر روز يك نوبت و هر شب يك نوبت به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با او خلوت مى كرد و در هر موضوعى على "عليه السلام" را به رموز و اسرار آن آگاه مى نمود، و هيچ چيز را از على "عليه السلام" پنهان نمى كرد اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى دانستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جز با على "عليه السلام" اينگونه خصوصى نبود.

اگر على "عليه السلام" در خانه خود بود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به نزد على "عليه السلام" مى رفت و بيشتر همنشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با على "عليه السلام" در خانه او صورت مى گرفت، گاهى كه على "عليه السلام" به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى رفت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم زنان خود را از خانه بيرون مى كرد و تنها با على "عليه السلام" هم سخن مى شد ولى تنها كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه على "عليه السلام" مى آمد فاطمه و پسران فاطمه "يعنى حسن و حسين "عليه السلام"" را از خانه بيرون نمى كرد على "عليه السلام" هر سؤالى مى كرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ مى داد وقتى كه سوالش تمام مى شد و سكوت مى كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آغاز سخن مى كرد، هيچ آيه اى بر رسول خدا نازل نشد مگر اينكه آن را براى على "عليه السلام" مى خواند و املاء مى فرمود،
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همه احكام از حلال و حرام و امر و نهى گذشته و آينده و كتاب را كه بر پيامبران قبل نازل شد را به على "عليه السلام"آموخت و على "عليه السلام" همه آنها را به خاطر خود سپرد و حتى يك حرف از آن را فراموش نكرد. [ داستانهاى اصول كافى]

/ 356