اشدء اعلى الكفار - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشدء اعلى الكفار

در جريان فتح مكه كه در سال هشتم هجرت واقع شد دو نفر از كافران كه هنوز تسليم نشده بودند با على "عليه السلام" رخ به رخ شدند و از دست آن حضرت فرار كردند اين دو نفر يكى هبيرة بن وهب شوهر ام هانى خواهر امام على "عليه السلام"بود [ ام هانى همان كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج، شب مهمان او بود و در خانه او بود كه معراج رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه شروع شد] و ديگرى پسر عموى هبيره بود. على "عليه السلام" اين دو نفر را تعقيب كرد اين دو نفر به خانه ام هانى آمده و خود را در آن خانه مخفى ساختند.

على "عليه السلام" در حالى كه شمشير در دست داشت به دنبال آن دو نفر به در خانه ام هانى خواهر خود رسيد، ام هانى كه هشت سال بود برادرش على "عليه السلام"را نديده بود در برابر او ايستاد و گفت: از اين دو نفر چه مى خواهى؟
على "عليه السلام" دست رد به سينه ام هانى زد و او را رد كرد تا آن دو نفر را طبق دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گردن بزند، ام هانى به على "عليه السلام" گفت: آيا مى خواهى وارد خانه ام شوى و حريم و احترام مرا بشكنى و شوهرم را بقتل برسانى تو پس از هشت سال، از من واهمه نمى كنى؟!

حضرت على "عليه السلام" كه پيوند مكتبى را بر پيوند نسبى مقدم مى داشت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خون اين دو نفر را هدر دانسته بنابراين به ناچار بايد فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در مورد قتل اين دو نفر اجرا كنم پس از اين جريان ام هانى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و ديد آن حضرت غسل مى كند و دخترش حضرت زهرا عليهاالسلام با گرفتن پارچه بلندى آن حضرت را پوشانده كه كسى آن حضرت را هنگام غسل نبيند.
آن حضرت پس از غسل هشت ركعت نماز خواند و پس از نماز ام هانى را ديد و فرمود: به به! خير مقدم ام هانى! چه موجب شده كه اينجا آمده اى؟

ام هانى جريان برخورد شديد على "عليه السلام" را بازگو كرد در اين هنگام على "عليه السلام" از راه رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا او را ديد لبخندى زد و فرمود: با ام هانى چه كردى؟ بعدها شوهر ام هانى به نجران گريخت و در همانجا در حال كفر مرد و پسر عموى او برگشت و ديگر كسى متعرض او نشد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج، 10 ص 78]

نزول فرشتگان در شب قدر

عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، هر گاه عمر و ابوبكر به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى آمدند مى ديدند كه آن حضرت سوره قدر را با خشوع و گريه قرائت مى كند و آنرا با حالى جانسوز مى خواند عمر و ابوبكر عرض كردند: اى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم! چقدر دلت هنگام قرائت اين سوره مى سوزد؟ چرا؟

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود براى آنكه در شب قدر چشمم فرشتان را ديده و دلم فهميده است و براى آنچه كه دل اين شخص "اشاره به على "عليه السلام"" پس از من در شب قدر آن را مى فهمد و در مى يابد، مى گريم.
عمر و ابوبكر عرض كردند: مگر شما در شب قدر چه ديده ايد و او "على "عليه السلام"" در آن شب چه مى بيند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روى زمين براى آنها نوشت 'تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر'

آنگاه فرمود: پس از آنكه خداوند مى فرمايد: براى تقدير هر كار آيا ديگر چيزى باقى مى ماند؟ عمر و ابوبكر عرض كردند نه، چيزى باقى نمى ماند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا مى دانيد، كه شخصى كه هر امرى بر او نازل مى شود كيست؟ آنها عرض كردند: او تو هستى، اى رسول خدا. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى، ولى آيا بعد از رحلت من نيز شب قدر وجود دارد؟آنها گفتند: آرى وجود دارد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
آيا بعد از من باز در شبهاى قدر آن امر "تقدير كارها" نازل مى شود؟ عمر و ابوبكر گفتند: آرى؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنابراين بعد از من نزول هر چيزى در شب قدر بر چه شخصى است؟

عمر و ابوبكر گفتند: نمى دانيم آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست مبارك خود را بر سر على "عليه السلام" نهاد و فرمود:
'ان لم تدر يا فا در يا هو هذا من بعدى، اگر نمى دانيد، اينك بدانيد، آن شخص بعد از من اين اشاره به على "عليه السلام" است.' [ اصول كافى، ج 1، ص 249]

/ 356